اتاق فرارهای غیر فعال

خانواده pier یکی از مشهورترین خانواده‌ها، دخترشان ایزابل نامزدش را بخاطر خیانت به قتل می‌رساند. بعد از آن اعضای این خانواده از هم جدا می‌شوند و عمارت pier تبدیل به یک خانه متروکه می‌شود، با یک ساکن که خود ایزابل بود …

مُحتاله به ظاهر پیرزنیه دوره‌گرد و بیچاره و به باطن عجوزه‌ای حیله‌گر و مکاره. می‌گن هنگام زاده شدنش هفت سال سن داشته. پدرش جن بوده و مادرش پری. قصۀ اصلی از جایی شروع شد که شب عروسیم، زن عَشیه ناپدید شد! محتاله عشیه رو کور کرد و اون الان تبدیل به یک زن جن‌زدۀ زنجیری شده. حبیب در طویله‌ی اون خونۀ متروکه منتظر شماست. جرئت ورود دارید، بسم الله!

از این اتاق دستور حمله رو به ما دادن. چقدر سخته توی کافه و بار تو حالت غیرعادی دستور مرگ هزاران نفر رو صادر کردن!

یک اشتباه ساده انسان ماجراجو را وارد بازی خطرناکی می‌کند. کتابی که هیچ کس نمی‌داند درون آن چیست کتابی که تشنه خون است اما ماجرا فقط به یک کتاب ساده ختم نمی‌شود! فاجعه‌ای بزرگ در راه است.

شما دزدان زبده و خبره شهر هستید که مطلع شدید در خانه ای در شرق تهران چندین الماس زیبا از سراسر دنیا جمع آوری شده. تصمیم دارید برای دزدی الماس‌ها به این خانه بروید ولی بی‌خبر از اینکه…

روستایی که سالها اسیر خشکسالی شده و به همین خاطر اسم ظلم آباد رو براش گذاشتن. تا اینکه حکیمی بنام آدم وارد روستا میشه و ...

دکتر نوید تصمیم به ساخت مواد عجیبی گرفته است. غافل از اینکه مصرف بیش ازحد این مواد انسان را به زامبیِ بسیار باهوش و قاتل تبدیل می‌کند. حالا بعد از همه گیر شدن این مواد شما از طرف ارتش منتخب شدید که به محل کار دکتر نوید برید و پادزهر این مواد رو پیدا کنید…

برای بدست آوردن سندی که به شما ارث رسیده وارد عمارتی می‌شوید ...

شما و دوستانتان تصمیم به خرید یک خانۀ قدیمی گرفته‌اید. وقتی که برای بازدید از خانه می‌روید، متوجۀ اتفاق‌های عجیبی می‌شوید. سعی می‌کنید پلیس را خبر کنید اما به یکباره شاهد یک اتفاق تلخ می‌شوید و حالا دیگر کار از کار گذشته است. شما نباید به اینجا می‌آمدید…

بنظرت عادی رفتار کردن کافیه؟ اینبار فکر نمیکنم. باید قبل از اومدن به اینجا فکر همچیو می‌کردیم هیچ چیز اینجا عادی و طبیعی نیست انگار قراره که …

من آخناتون نامه‌ای برای شما نوادگان فرستاده‌ام تا بتوانید معبد من را پیدا کنید. من در معبدم برای شما میراثی را که طی سالیان حکومتم به دست آورده‌ام را مخفی نموده‌ام تا در چنگ دشمنانم همچون آمیت قرار نگیرد. حلقه‌ای برای شما به یادگار گذاشته‌ام تا بتوانید نگهبان را زیر بار ببرید. به مجسمه‌ها دست نزید. ممکن است تله باشد. هرچه زودتر به اینجا بیایید. آنوبیس منتظر شما است.

- یزدان چرا اینجوری شده + میدونی دژم چیه؟ - نه چی هست؟ + حال و روز الان یزدان - چه بلایی سرش اومده؟ + چرا از خودش نمی‌پرسی؟!

این پیام اهالی روستاست که به دست ما رسیده: (تقریبا ۵۳ سال از اون اتفاق گذشته صداهای خوفناک و عجیبی تو نیمه شب از اون خونه‌ی متروکه به گوش میرسه… اما کسی جرات ورود به اونجارو نداره!) …

بعد از مرگ اد و لورین وارن، جولی تنها فرزند آن‌ها تصمیم به جمع‌آوری بخشی از اشیا ارزشمند و تسخیرشده والدین خود گرفت و نمایشگاهی تشکیل داد که مورد استقبال مردم شهر کانکتیکان قرار گرفت. اما داستان‌هایی از اتفاقات عجیب و باورنکردنی از زبان بازدیدکنندها شنیده می‌شد که ورود به آنجا برای عموم ممنوع شد. به همین دلیل پاپ فرانسیس از واتیکان چند تن از کشیش و راهبه‌های خود را برای بازدید و جمع‌آوری اطلاعات به آن مکان اعزام کرد…!

سایه‌ی شوم جاه طلبی آبادی را فرا گرفته بود. و نسیان! نسیان و نسیان و نسیان! لعنت به تیرگی آن شب. چرا هیچ‌چیز به یادمان نمی‌آید.و یک گلوله روی جای شقیقه‌اش. و حالا همه‌ی آبادی در پی معمای قتل

می‌دونم همچی از اون شبی شروع شد که من به اون مسافرای عجیب اتاق دادم. سلام پاپ (پدر روحانی) سارا هستم؛ همسر دنیل رایت مدیریت بزرگ‌ترین هتل لستر. مدتی بود که مسافران برام از اتفاقات عجیبی داخل هتل صحبت می‌کردند ولی من اعتنایی نکردم تا زمانی که دیگه از دنیل خبری نشد.

از چی بگم برات؟ انتظار داری چه چیزی از جیب من دراد …

برای اولین بار وقتی که با خشم به صورت یکی از خدمتکاران زد متوجه درون تاریک سیاه خود شد باتوی ۳۶ساله تصور میکرد که با حمام خون گرفتن پوست بهتری خواهد داشت. او یک خون آشام بود. به توصیه کشیش شما و دوستانتان تمام نماد‌های آیین مسیحیت را گرد هم آورید تا از شر ان موجود خونخوار در امان بمانید

بیماری طاعون جهش یافته و شهر را تا آستانه مرگ کامل پیش برده. مراکز متعدد برای ایزوله مبتلایان به طاعون ایجاد شده. شما اینجا گیر افتاده‌اید و در معرض طاعونید. تنها چیزی که میدانید این است: دیشب یکی از دستگیرشدگان پیشین که به کلید خروج دست یافته بود، پس از آنکه اعتراف نکرد، سوزانده شد…

داستانی ایرانی و بر اساس واقعیت …

در شهریور سال۱۳۷۳ تصمیم گرفتیم برای کوچ کردن. به روستایی رسیدیم به اسم مهفا. برای استراحت به یکی از خانه‌های روستا پناه بردیم که نزدیک یک قبرستان قدیمی بود. شب بود. چشم چشمو نمی‌دید و اطلاعی از متروکه بودن روستا نداشتیم تا اینکه دخترم از خواب بیدارشد …

جیران دختری زیبارو بود که از بچگی مادرشو از دست داده بود و از بچگی پیش مادربزرگ پیرش زندگی می‌کرد. بعد از چند سال که گوهر خانوم موفق به پیدا کردن مشتری برای فروش خانه‌اش شد یک روز که از صبح تا دیروقت به دنبال پیدا کردن خانه جدید بود به خانه برگشت اما متوجه شد که جیران هنوز از مدرسه برنگشته. سراسیمه به خانه برگشت و خانه را به دنبال جیران زیر و رو کرد اما با دیدن صحنه‌ای مات و مبهوت ماند. باز هم اثرات کارهای جوانی او کار دستش داد و باز هم برای فروش خانه قربانی داد. درست مثل شوهرش.

سوجان به خاطر مرگ خانوادش مجبور شد با پدربزرگ و مادر بزرگش زندگی کنه. اونها تو یه خونه قدیمی در گیلان زندگی می‌کنن. یه روز سوجان بهم زنگ زد، اون گفت پدربزرگ و مادربزرگش ناپدید شدن و یدفعه گوشی ازدستش افتاد، هرچقدر صداش کردم جوابی نداد. به کمک شما نیاز دارم تا وارد اون خونه بشید. حاضرید کمکم کنید؟

ناخدای کشتی آمیتیست به طمع گنج عظیمی که داخل کشتی بوده به خدمه خود شک می‌کند و تصمیم می‌گیرد در یک شب تمام خدمه خود را به قتل برساند. کمی بعد کشتی دچار طوفان شدیدی شده و کاملا ناپدید می‌شود. هم اکنون کشتی پیدا شده اما از گنج بزرگ درون آن خبری نیست و هر کس به طمع گنج وارد کشتی شده دیگه برنگشته.

تیم عملیاتی ایران سلام علیکم. اطلاعات عملیات به عرض شما می‌رسد ...

شما به اولین نمایش بصری دارک وب دعوت شده اید. این نمایش ورود و حضور شما را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل شما به صورت مخفیانه وارد می‌شوید.

پس از گذشت چند روز از گم شدن دختری در قبرستان، اهالی دهکده معتقدند اجنه و شیاطین، دختر رو به اعماق زمین برده و می‌خواهند به عروسی خود درآورند ...

امان از چشم انتظاری …

این بار شما به دنبال سهم خود از گنج معبد ست وارد خانه پیتر می‌شوید

+ تا حالا دزدی کردی؟! امشب قراره از خونه یه پیرمرد دزدی کنیم. بریم تو راه بهت میگم …

این چندمین و آخرین باریه که براتون نامه می‌فرستم… من رفتم به آدرس کتیبه‌ای که گفته بودم… منتظرتونم…

طبق گزارشات به دست آمده بیماری خطرناک و مسری کل شهر رو فراگرفته و دولت دستور تخلیه فوری شهر رو داده است. اما ۲۴ ساعت پیش آخرین هلیکوپتر نجات شهروندان از فرودگاه جنوبی شهر خارج شده. شما گروهی از افراد هستید که از هلیکوپتر جا موندین و برای بقا قصد خروج از شهر رو دارین.

۲۰ دی ماه سال ۱۲۳۰ خورشیدی، خون از رگ‌های امیر کبیر در حمام فین کاشان جاری شد. از آن زمان تا به حال این حمام دچار کینه، نفرین و سنگینی شده است حجم این سنگینی به قدری است که سالیان سال است تا کنون درب این حمام بر روی عموم بسته بود. آیا برای قدم گذاشتن در این حمام شوم و کشف معمای محمد تقی خان پیشمان نشده اید؟!

زمانی که همهمه و حرف و حدیث عروسی دختر شیخ به روستای ننه اشوب رسید حسن با خودکشی به زندگیش پایان داد از ان پس نفرین و کینه‌ی ننه اشوب فراگیر همه عروسای ده شد اون طلسمی نوشت که دیگه دختری روی خوش به خودش نبینه و ارزوی پوشیدن رخت عروسی رو در دل همه دخترای روستا خاک کرد طلسم ننه اشوب و باطل کنید، دخترای این ده گناهی نکردن…

ترس از چوخا زمانی شروع شد که دختر عبدالکریم به نام خاتین به طرز مشکوکی گم شد. اما این یک گم شدن ساده نبود …

… پرسید: «وحشتت از چیست؟! برایش نوشتم: از «ماریان» او درست شبیه من و توست؛ ولی محروم از داشتن جسم. سرگردان است و به دنبال تسخیر روح. در جسمت تار و پود میتند و کنترلت را بدست میگیرد. «او همسر اهریمن است.»

خانه‌ای وحشتناک در روستای مرزی، بلدچی مخوف و ترسناکی که فقط صدایش را شنیدید، صداهای عجیبی که میشنوید، توهمات ترسناک این خانه، گریه آن دختر..

جنون و بیماری روانی، یکی از اعضای خانواده‌ام امانم را بریده. هیچ روانشناسی قادر به تشخیص بیماری و درمان او نشده است. به همین منظور از شما به همراه تیم روانپزشکیتان درخواست میکنم به منزل ما آمده و پس از تشخیص بیماری، او را درمان کنید.

وقت پس دادن اشطباحی هست که مرتکب شدید…

کی فکرشو میکرد که همه‌ی ما دوباره توی blackwood دور هم جمع بشیم؟ البته همه که نه. همه به جز هانا و بث…

دزدیدن گنج شرودا توسط بازیکنان به درخواست دیمیتری زیک از خانه ای که صاحبخانه در آن حضور دارد.

بعد از یک سفر طولانی از ایران به توکیو [پایتخت ژاپن] ، تصمیم میگیرید خانه ای را برای چند روز اجاره کنید. بعد از ساعتی استراحت در خانه،اتفاقی درخواست کمکی از شما می شود.ناخواسته از اسرار یک خانواده با خبر می شوید.

” سایه ها ” از نوز می ترسند که پشت ” انسان ها ” پنهان می شوند…

اهریمنی سپید در کشور مازندران، طلسمی وحشتناک ایجاد کرده است و تمام یاران را اسیر و نابینا کرده است. برای رهایی باید پا به راهی گذاشت پر از وحشت که اجنه مانع رسیدن هستند، راهی که گرچه که کوتاه‌ترین راه هاست هر قدمش موجب مرگ و فناست.

Eiden سالهاست که از کابوس‌های کودکیش رنج می‌بره، بنابراین از دوستان خودش درخواست کمک میکنه که وارد خونه آنا و ریچارد مورگان بشن تا راه حلی برای از بین بردن نفرین سامارا باشه اما …

یک شب خاطره‌انگیز را با اقامت در خیمه‌های عشایری کبودان سپری کنید.

دنیا صحنه‌ی نمایشی بیش نیست. زنان و مردان همگی بازیگران آنند.و هر کس در زندگی خود نقش‌های بسیاری را بازی می‌کند. اگر بازیگر زندگی خود نباشید، بازیچه‌ی آن می‌شوید.

یه سر به ملکمون بزنیم؟

اسم من جک. همسرم چند روزی که از رفتار عجیب یکی از شاگرداش سرکلاس میگه. جدیدا متوجه شده چند سال پیش یک نفر تو جشن هالوین توی اون محل ناپدید شده. حالا که اون دانش آموز سر کار اشتباهش از مدرسه اخراج شده و همسرم همش احساس می‌کنه اون توی خطر افتاده. تا اینکه امروز صبح تلفن همسرم زنگ خورد و تقاضای کمک شد…