اتاق فرارهای غیر فعال

روستایی که سالها اسیر خشکسالی شده و به همین خاطر اسم ظلم آباد رو براش گذاشتن. تا اینکه حکیمی بنام آدم وارد روستا میشه و ...

از چی بگم برات؟ انتظار داری چه چیزی از جیب من دراد …

برای اولین بار وقتی که با خشم به صورت یکی از خدمتکاران زد متوجه درون تاریک سیاه خود شد باتوی ۳۶ساله تصور میکرد که با حمام خون گرفتن پوست بهتری خواهد داشت. او یک خون آشام بود. به توصیه کشیش شما و دوستانتان تمام نماد‌های آیین مسیحیت را گرد هم آورید تا از شر ان موجود خونخوار در امان بمانید

در شهریور سال۱۳۷۳ تصمیم گرفتیم برای کوچ کردن. به روستایی رسیدیم به اسم مهفا. برای استراحت به یکی از خانه‌های روستا پناه بردیم که نزدیک یک قبرستان قدیمی بود. شب بود. چشم چشمو نمی‌دید و اطلاعی از متروکه بودن روستا نداشتیم تا اینکه دخترم از خواب بیدارشد …

جیران دختری زیبارو بود که از بچگی مادرشو از دست داده بود و از بچگی پیش مادربزرگ پیرش زندگی می‌کرد. بعد از چند سال که گوهر خانوم موفق به پیدا کردن مشتری برای فروش خانه‌اش شد یک روز که از صبح تا دیروقت به دنبال پیدا کردن خانه جدید بود به خانه برگشت اما متوجه شد که جیران هنوز از مدرسه برنگشته. سراسیمه به خانه برگشت و خانه را به دنبال جیران زیر و رو کرد اما با دیدن صحنه‌ای مات و مبهوت ماند. باز هم اثرات کارهای جوانی او کار دستش داد و باز هم برای فروش خانه قربانی داد. درست مثل شوهرش.

ناخدای کشتی آمیتیست به طمع گنج عظیمی که داخل کشتی بوده به خدمه خود شک می‌کند و تصمیم می‌گیرد در یک شب تمام خدمه خود را به قتل برساند. کمی بعد کشتی دچار طوفان شدیدی شده و کاملا ناپدید می‌شود. هم اکنون کشتی پیدا شده اما از گنج بزرگ درون آن خبری نیست و هر کس به طمع گنج وارد کشتی شده دیگه برنگشته.

شما به اولین نمایش بصری دارک وب دعوت شده اید. این نمایش ورود و حضور شما را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل شما به صورت مخفیانه وارد می‌شوید.

پس از گذشت چند روز از گم شدن دختری در قبرستان، اهالی دهکده معتقدند اجنه و شیاطین، دختر رو به اعماق زمین برده و می‌خواهند به عروسی خود درآورند ...

امان از چشم انتظاری …

این بار شما به دنبال سهم خود از گنج معبد ست وارد خانه پیتر می‌شوید

+ تا حالا دزدی کردی؟! امشب قراره از خونه یه پیرمرد دزدی کنیم. بریم تو راه بهت میگم …

این چندمین و آخرین باریه که براتون نامه می‌فرستم… من رفتم به آدرس کتیبه‌ای که گفته بودم… منتظرتونم…

طبق گزارشات به دست آمده بیماری خطرناک و مسری کل شهر رو فراگرفته و دولت دستور تخلیه فوری شهر رو داده است. اما ۲۴ ساعت پیش آخرین هلیکوپتر نجات شهروندان از فرودگاه جنوبی شهر خارج شده. شما گروهی از افراد هستید که از هلیکوپتر جا موندین و برای بقا قصد خروج از شهر رو دارین.

زمانی که همهمه و حرف و حدیث عروسی دختر شیخ به روستای ننه اشوب رسید حسن با خودکشی به زندگیش پایان داد از ان پس نفرین و کینه‌ی ننه اشوب فراگیر همه عروسای ده شد اون طلسمی نوشت که دیگه دختری روی خوش به خودش نبینه و ارزوی پوشیدن رخت عروسی رو در دل همه دخترای روستا خاک کرد طلسم ننه اشوب و باطل کنید، دخترای این ده گناهی نکردن…

ترس از چوخا زمانی شروع شد که دختر عبدالکریم به نام خاتین به طرز مشکوکی گم شد. اما این یک گم شدن ساده نبود …

خانه‌ای وحشتناک در روستای مرزی، بلدچی مخوف و ترسناکی که فقط صدایش را شنیدید، صداهای عجیبی که میشنوید، توهمات ترسناک این خانه، گریه آن دختر..

جنون و بیماری روانی، یکی از اعضای خانواده‌ام امانم را بریده. هیچ روانشناسی قادر به تشخیص بیماری و درمان او نشده است. به همین منظور از شما به همراه تیم روانپزشکیتان درخواست میکنم به منزل ما آمده و پس از تشخیص بیماری، او را درمان کنید.

کی فکرشو میکرد که همه‌ی ما دوباره توی blackwood دور هم جمع بشیم؟ البته همه که نه. همه به جز هانا و بث…

دزدیدن گنج شرودا توسط بازیکنان به درخواست دیمیتری زیک از خانه ای که صاحبخانه در آن حضور دارد.

Eiden سالهاست که از کابوس‌های کودکیش رنج می‌بره، بنابراین از دوستان خودش درخواست کمک میکنه که وارد خونه آنا و ریچارد مورگان بشن تا راه حلی برای از بین بردن نفرین سامارا باشه اما …

دنیا صحنه‌ی نمایشی بیش نیست. زنان و مردان همگی بازیگران آنند.و هر کس در زندگی خود نقش‌های بسیاری را بازی می‌کند. اگر بازیگر زندگی خود نباشید، بازیچه‌ی آن می‌شوید.

همه چیز از آخرین اجرا شروع شد …

آخر این همکاری یا ثروث ابدیه یا مرگ؛ شما حاضرید با کمک دکتر وارد موزه بشید؟

دولت لهستان برای جویندگان گنج ایونتی را برگزار کرده به هدف پیدا کردن قطار گنج بزرگ نازی‌ها که اخرین بار درسال ۱۹۴۵ درکوه‌های لهستان دیده شده و پس از آن اطلاعی از آن قطار نیست و جایزه این ایونت برای تیم پیدا کننده ۱۰ درصد از سرمایه اصلی قطار است، حال شما در پی قطار گنج و اسناد و مدارک مهم نازی‌ها به کوه‌های لهستان پیشروی می‌کنید و به یک پایگاه زیرزمینی متروکه می‌رسید اما…

سلام من فرهادم به خونه‌ای رفتم که نباید می‌رفتم! آدرسش تا جایی که یادمه میگم بن بست مومنی، پلاک۳۸ به کمکتون نیازدارم….

بعد از نجات خورشید، تمامی اهالی روستا به طرز فجیعی به قتل رسیدند. آیا جرات پا گذاشتن توی این روستای جهنمی رو داری؟! …

اینجا روستای شیخون. شما تیم تحقیقات هستین. داخل روستا به هیچکس اعتماد نکنین و …

چندین فرقه شیطانی در هتلی در شهر منهتن انرژی‌هایی را برای از بین بردن بشریت جمع کردند. حال ما برای نجات بشریت، تنها یک راه داریم ورود به هتل و از بین بردن انرژی شیطانی.

اینجا خانه مراد و صدیقس که چندین‌ساله توی شهر دستجرد به خانه نفرین معروف شده. رباب دختر مراد و صدیقه توی این خانه با یک ماه گرفتگی توی صورتش متولد شد که …؟

صدایی نابهنگام آرامش سکوت شب را به ترس و موجی از کنجکاوی تبدیل می‌کند. لا لا لا لایی…

سجده برای دیدن است. سجده کن و مرا ببین. زمزمه ایست که شما می‌شنوید و به یک مکان جذب می‌شوید

بعد از دو سال، فکر می‌کنم یک شام ساده در خونه‌ام با حضور شما دلنشین باشه. -دکتر صابر رادمنش

دقیقا ترس جایی شروع می‌شود که همه جا تاریک باشد. در نور بمان …

شب عروسیت، یکی از قشنگ ترین شب هایی که توی زندگی میتونی داشته باشی. ولی کسایی که داخل این ده زندگی می‌کردن، تا الان بویی از این خوشی و شادی نبردن. همه چیز خوب پیش می‌رفت ولی قبل از این که بخوان خطبه رو بخوانن عروس گم می‌شد و فردای اون روز جسد سرد و خونین عروس را داخل ده پیدا می‌کردن. چند سال پیش هم این اتفاق افتاده بود ولی مردم ده فکر می‌کردن که عروس خودکشی کرده و هیچکس حرف داماد رو گوش نمی‌کرد. تا دوباره این اتفاق افتاد .۱۳۷۴

بعد از اتفاقی که برای دختر سرباز جانسون افتاد، اون سریع از کارگاه فلیپ درخواست کمک کرد و امروز کاراگاه کسی رو بهتر از شما برای این پرونده خطرناک نمی‌تونه پیدا کنه. سریع خودتونو برسونید. جانسون به کمک احتیاج داره.

در روستایی به نام ظلمات خواهر و برادری در خانه قدیمی خود زندگی می‌کردند. به مرور زمان تمامی خانه‌های آن روستا اسیر نفرین شدن و تمام اهالی آنجا خانه‌های خود را ترک کردند. به جز آن خواهر و برادر … حال شما باید برای نجات آن‌ها به روستا بیاید. اما آن صدای کمک از کیست…!؟

خانواده من مریض شدن ولی اونا فرصت درمان به ما ندادن، حالا خانه به جز بیماری درگیر ماوراءالطبیعه هم شده …

هیچ‌کس نفهمید و نشد که بفهمد چه اتفاقی افتاد، اصلا کسی نمانده بود که بخواهد بفهمد حتی سید که تنها بازمانده این ده منحوس و لعنتی است. این تنها بخشی از روایت عجیب و غریب داستان سید و ده منحوس است.

برای اولین بار این شانس را دارید از گور بلند بشید و به مدت ۹۰ دقیقه زندگی کنید…

از تیمارستان متروکه‌ای که به گفته اهالی محل دختر جن زده‌ای در آن زندگی می‌کند، صداهای عجیبی به گوش می‌رسد؛ که باعث وحشت اهالی شده … شما وارد تیمارستان می‌شوید تا در مورد شایعات تحقیق کنید.

تعدادی زندانی در حین انتقال هستند. به علت باران شدیدی که می‌باره ارتباط ماشین انتقال با مرکز قطع میشه و مجبور به تغییر مسیر میشه. در حین حرکت، ناگهان ماشین چپ می‌کنه و شما موفق به فرار می‌شید. در حین فرار به یه کلبه می‌رسین که برای گذروندن شب واردش میشید. کلبه خانواده آلتون. و حالا شمایید و طالع نحستان که شما رو به سمت این کلبه کشونده.

در داستان اتاق فرار اتفاق آمده است: دعوت نامه ای برای جلوگیری از اتفاق اشطباح ...

شما به همراه دوستانتان در حال سفر به اسکاتلند هستید که شب داخل جاده لاستیک ماشینتون میترکه و مجبور میشین که شب رو به نزدیک‌ترین مکان به آن جاده یعنی دهکده ویستل پناه ببرید. وقتی وارد دهکده میشین با یک پیرمرد لال برخورد میکنین که از شما برای ماندن در خانه‌اش استقبال میکند اما وقتی وارد خانه پیرمرد میشین با یک سری اتفاقات عجیب روبه رو میشین که …

جنیفر کنت یک زن بیوه با دختر ۱۰ ساله اش آلیس زندگی می کند.او شوهر خود پیتر را در هنگامی که آلیس را باردار بود در مسیر بیمارستان از دست می دهد،مقصر تمام این اتفاقات تلخ را دختر خود می داند

در پی انتشار ویروس هانتا و اعلام وضعیت قرمز در شهر پاریس شما تنها بازماندگانی هستید که نجات شهر در دستان شماست.

غلامرضا خوشرو (ملقب به خفاش شب) رو چند سال پیش به جرم جاسوسی روسیه گرفتنش و چون مدرک نداشتن آزادش کردن ...اخبار میگفت اون همیشه توی قتل هاش همدست داشته و مسافر ها رو میبرده خونه و می سوزوندشون ...

داستان به زمانی برمی‌گردد که یک راهبه جوان، در صومعه‌ای در رومانی به طرزی مشکوک به قتل می‌رسد. یک کشیش با گذشته‌ای خالی و نسبتاً ترسناک، به همراه یک راهبه تازه‌کار که نزدیک به اتمام دوره آموزشی است، از جانب شهر واتیکان مسئول تحقیق روی این صومعه و اتفاقات رخ داده در آن می‌شوند. آن‌ها در حین بررسی پرونده، به راز نامقدس و شومی برخورد می‌کنند که نه‌تنها زندگی، بلکه ایمان و همچنین روح خود را به خطر می‌اندازند و …

دکتر پانته‌آ پناهی در آزمایشگاه پاتوبیولوژی ماسال به صورت محرمانه درحال انجام یک سری تحقیقات بر روی ویروس ماربورگ بوده که در اثر خطای انسانی رخ داده و موجب جهش ویروس و انتشار آن شده و در پی آن مبتلایان بیماری دکتر را به قتل رساندند. حال شما محققین ارسالی از سوی دولت برای کنترل انتشار این ویروس در سطح کشور و به سرانجام رساندن این تحقیقات هستید. قبل از ابتلا، آنتی ویروس را تولید کنید.

شما وارد خانه پیرزنی خواهید شد که یک سو تفاهم بزرگ باعث دیوانگی او شده و چندین‌ساله انتقام‌های سختی از دیگران می‌گیرد. ماموریت شما جمع کردن اسناد و مدارکی است، که پیرزن را از این توهم عذاب‌آور نجات می‌دهد. و این شاید تنها راه مداوا کردن او باشد.