مجله اتاق فرار درتلاش است با معرفی اتاق فرارهای ایران و همچنین ارائه مطالب تخصصی در حوزه بازی اتاق فرار (اسکیپ روم) و فیلمهای با موضوعیت اتاق فرار و سرگرمیهای گروهی بستری را برای آشنایی هر چه بیشتر مردم با این سرگرمی هیجان انگیز ایجاد کند.
شما در مجله اتاق فرار می توانید بهترین اتاق های فرار کشور را مشاهده، انتخاب و به صورت انلاین و تلفنی رزرو نمایید.
دیماه 1346،
داریوش راستگو تاجر اصفهانی مقیم طهران به طرز مشکوکی فوت کرده. شهربانی علیرغم اذعان و مشکوک بودن اظهارات اطرافیان متوفی، نتوانست به نتیجه برسه و پرونده را مختومه اعلام کرد. فروغ راستگو، خواهر داریوش، که چند ماهیست بعد از تکمیل تحصیلات و کارآموزی وکالت از فرنگ برگشته، تصمیم بر کنکاش در پرونده برادرش میگیرد. چندین ماه است که فروغ درگیر پرونده است. امروز فروغ سراسیمه با شما (گروهی از دوستان خانوادگی دور که کم و بیش در جریان کارهای فروغ هستید) تماس میگیرد:
"فکر میکنم دلایل و شواهد کافی برای پیدا کردن قاتل برادرم رو در اختیار دارم. فقط نیاز دارم جمع بندی کنم. چند روزه دارن تهدیدم میکنن و احساس امنیت ندارم. فکر میکنم قاتل داریوش میخواد منو از سر راه برداره. سریع بیاید پیش من، شاید وقتی رسیدید خیلی دیر شده باشه. اگر اینطور شد من براتون راهی میذارم که کار نیمه تمام منو تمام کنید."
شما به دفتر فروغ میرسید. جنازه فروغ که بر اثر شلیک گلوله به سر کشته شده رو در حیاط پیدا میکنید. وارد دفتر فروغ میشید که ناگهان در روی شما قفل میشه و تلفن زنگ میخوره. صدایی میگه: تا یک ساعت دیگه شهربانی میرسه و من برنده میشم...
اشتراک با دوستان:
دیماه 1346،
داریوش راستگو تاجر اصفهانی مقیم طهران به طرز مشکوکی فوت کرده. شهربانی علیرغم اذعان و مشکوک بودن اظهارات اطرافیان متوفی، نتوانست به نتیجه برسه و پرونده را مختومه اعلام کرد. فروغ راستگو، خواهر داریوش، که چند ماهیست بعد از تکمیل تحصیلات و کارآموزی وکالت از فرنگ برگشته، تصمیم بر کنکاش در پرونده برادرش میگیرد. چندین ماه است که فروغ درگیر پرونده است. امروز فروغ سراسیمه با شما (گروهی از دوستان خانوادگی دور که کم و بیش در جریان کارهای فروغ هستید) تماس میگیرد:
"فکر میکنم دلایل و شواهد کافی برای پیدا کردن قاتل برادرم رو در اختیار دارم. فقط نیاز دارم جمع بندی کنم. چند روزه دارن تهدیدم میکنن و احساس امنیت ندارم. فکر میکنم قاتل داریوش میخواد منو از سر راه برداره. سریع بیاید پیش من، شاید وقتی رسیدید خیلی دیر شده باشه. اگر اینطور شد من براتون راهی میذارم که کار نیمه تمام منو تمام کنید."
شما به دفتر فروغ میرسید. جنازه فروغ که بر اثر شلیک گلوله به سر کشته شده رو در حیاط پیدا میکنید. وارد دفتر فروغ میشید که ناگهان در روی شما قفل میشه و تلفن زنگ میخوره. صدایی میگه: تا یک ساعت دیگه شهربانی میرسه و من برنده میشم...
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.