من دیانم، مردی پولدار و پولپرست.
در سال ۱۳۵۸ دخترم رابعه عاشق پسری آهنگر شد. پسر وضع مالی خوبی نداشت و من مخالف این وصلت بودم.
عشق دخترم آنچنان به پسرک زیاد بود که تصمیم گرفتم پیش یک دعانویس بروم و برای دخترم طلسمی مهیا کنم تا عشق پسر از بین برود.
اما آنچه میخواستم نشد و دخترم دیوانه شد.
این طلسم پابرجا و ابدی است.
کسی هست کمک کند؟
معرفی و بررسی اتاق فرار ابدی بهزودی اضافه خواهد شد.