رونمایی از وب سایت جدید مجله اتاق فرار..!

اتاق فرار فولادشهر

من دیانم، مردی پول‌دار و پول‌پرست. دخترم رابعه عاشق پسری آهنگر شد. پسر وضع مالی خوبی نداشت و من مخالف این وصلت بودم. تصمیم گرفتم پیش یک دعانویس بروم و برای دخترم طلسمی مهیا کنم تا عشق پسر از بین برود. اما آن‌چه می‌خواستم نشد و دخترم دیوانه شد. این طلسم پابرجا و ابدی است. کسی هست کمک کند؟
در شهریور سال۱۳۷۳ تصمیم گرفتیم برای کوچ کردن. به روستایی رسیدیم به اسم مهفا. برای استراحت به یکی از خانه‌های روستا پناه بردیم که نزدیک یک قبرستان قدیمی بود. شب بود. چشم چشمو نمی‌دید و اطلاعی از متروکه بودن روستا نداشتیم تا اینکه دخترم از خواب بیدارشد …

دسترسی سریع به اتاق فرارهای نزدیک به فولادشهر

توضیحات بیشتر