در یکی از روستاهای قدیمی اتفاقات شومی میوفته.
همه چیز از آنجایی شروع شد که عروس‌های داخل روستا در شب اول عروسیشان گم می‌شدند و دیگر هیچ کس نمیتونست پیداشون کنه.
اتفاق عجیب آنجایی بود که لباس خونی عروس‌ها بعد از مدتی در بیرون روستا پیدا می‌شد. همه اهالی تنها شکشون به مردی تنها در روستا بود که در خانه ای متروکه در بیرون روستا زندگی می‌کرد به اسم مراد…
اهالی روستا بر این باورند که مراد عاشق دختری به اسم رباب بود و از بچگی این دو با هم بزرگ شده‌اند و در حالیکه مراد عاشق رباب و خواستار ازدواج با وی بود ولی پدر رباب با این ازدواج مخالف بود و جلوی این ازدواج را گرفت.
اما داستان ترسناک اونجایی بود که شب عروسی رباب ناگهان ناپدید میشه و دیگر هیچ کس از او خبر نداره.
در چند سال اخیر چند عروس در روستا ناپدید شده بودند و اهالی روستا به مراد شک داشتند چرا که بعضی از وسایل عروس‌ها در نزدیکی خانه‌ی متروکه مراد پیدا شده بود.
شما با توجه به شایعات اهالی روستا تصمیم می‌گیرید به خانه‌ی مراد بروید تا در مورد راز نهفته شده پشت این اتفاقات آگاه شوید. امشب مراد میزبان شما خواهد بود …
