نقد و بررسی فیلم «احضار: شیطان مرا وادار کرد»

«احضار: شیطان مرا وادار کرد» سومین فیلم در مجموعه‌ی احضار است و برای اولین بار توسط «جیمز وان» کارگردانی نمی‌شود. داستان بار دیگر به یکی از پرونده‌های واقعی اِد و لورن وارِن می‌پردازد که در آن آرنی جانسون بعد از رد شدن ادعای تسخیر توسط شیطان، به خاطر قتل به حبس محکوم می‌شود. اما شهرت این پرونده که در میان رسانه‌ها و مردم به «شیطان مرا وادار کرد» معروف شد آن بود که برای اولین بار در یک دادگاه در دفاع از متهم و در تلاش برای تبرئه‌‌اش، از تسخیر توسط شیطان و بی‌اراده بودن قاتل صحبت شد. اِد و لورن وارن (Ed and Lorraine Warren) زمانی وارد ماجرا می‌شوند که دیوید، برادر نامزدِ آرنی تسخیر شده است و فیلم نیز با جن‌گیری دیوید آغاز می‌شود.

 جای خالی «جیمز وان» در کارگردانی ترسناک‌تر از هر چیزی است

احضار۳ که هشتمین فیلم در «دنیای احضار» (The Conjuring Universe) است توسط «مایکل چاوز» (Chaves) کارگردانی شده است که پیش از این ساخت «نفرین لیونورا» (The Curse of La Llorona‎)، فیلم دیگری از این مجموعه را در سال ۲۰۱۹ بر عهده داشت. احضار۳ با این‌که در جایگاه بسیار پایین‌تری نسبت به قسمت اول و دوم فیلم قرار می‌گیرد اما همچنان بازی‌های درخشان «وِرا فارمیگا» در نقش لورن و «پاتریک ویلسون» در نقش اِد، آن را نجات می‌دهد.

شیطان مرا وادار کرد

داستان با یک شروع طوفانی و جن‌گیری دیوید، پسر کوچک خانواده‌ی گِلتزل (Glatzel) آغاز می‌شود که تازه به خانه‌ی جدید خود در شهر کوچک «بروکفیلد» در ایالت «کنتکیت» (Connecticut) آمده‌اند. سکانس افتتاحیه‌ی احضار۳ برای مخاطبان این مجموعه کاملا آشناست و به نظر می‌رسد با یک خانه‌ی جن‌زده‌ی دیگر روبه‌رو هستیم که قرار است زن و شوهر محبوب‌مان شیطان را از آن‌جا بیرون کنند. جن‌گیری دیوید بسیار سخت‌تر از انتظار اِد و لورن است و طولی نمی‌کشد که همه‌چیز از کنترل خارج می‌شود. آرنی در این لحظه دیوید را در مقابل خودش می‌گیرد و با فریاد از شیطان می‌خواهد که به جای دیوید، او را تسخیر کند. اد شاهد این صحنه است اما قبل از این‌که به بقیه چیزی بگوید، به خاطر حمله‌ی قلبی از هوش می‌رود.

تجربه‌های ترسناک و عجیبی در زندگی روزانه‌ی آرنی اتفاق می‌افتند که تا پیش از آن سابقه نداشته‌اند. آرنی و دِبی، خواهر دیوید در یک خانه‌ی کوچک در طبقه‌ی بالای محل کار دبی زندگی می‌کنند و خیال دارند با هم ازدواج کنند. یک روز در همین ایام آرنی که حال خوشی ندارد به دیدن دِبی می‌رود و در این میان برونو، صاحب‌خانه‌ی‌شان آن‌ها را به نوشیدنی دعوت می‌کند. آرنی همچنان حس خوبی ندارد و وقتی بعد از شستن صورتش به نشیمن برمی‌گردد خیال می‌کند که برونو قصد تعرض به دِبی را دارد؛ غافل از این‌که تمام آن‌چه در مقابل‌اش قرار گرفته به خاطر وجودِ شیطانی درون‌اش است. اِد در بیمارستان به هوش می‌آید و خبر تسخیر شدن آرنی اولین چیزی است که به زبان می‌آورد. لورن به پلیس بروکفیلد خبر می‌دهد که اتفاق بدی در راه است تا آن‌ها خودشان را به آرنی برسانند. اما در این فاصله آرنی با چاقوی جیبی‌اش بیست‌ودو بار به برونو ضربه می‌زند و او را به قتل می‌رساند.

با کمک اِد و لورن، برای اولین بار برای دفاع از یک متهم در دادگاه از تسخیر شیطانی به عنوان مدرک استفاده می‌شود اما تنها باعث می‌شود تا اندکی زمان در اختیار آرنی قرار بگیرد. زوج وارِن در جست‌وجوی خانه‌ی گلتزل‌ها، یک نشان دست‌ساز پیدا می‌کنند که نشان می‌دهد کسی به کمک آن دیوید را نفرین کرده است. در ادامه‌ی تحقیقات مشخص می‌شود که دختری به نام «کیتی لینکولن» در شهر دِنوِر از ایالت ماساچوست هم با ۲۲ ضربه‌ی چاقو کشته است. اِد و لورن در همکاری با کارآگاه محلی، درست با همان نشان پیداشده در خانه‌‌ی گلتزل‌ها را روبه‌رو می‌شوند و با صحبت با یک کشیش برکنارشده و پیر درمی‌یابند که ظاهرا یک «فرقه‌گرا» (Occultist) در تلاش است تا قدم به قدم یک آیین شیطانی را اجرا کند.

The Conjuring 3

تفاوت‌های فیلم با قسمت‌های پیشین از همین‌جا آغاز می‌شود و به جای قرار دادن یک خانه یا محل جن‌زده در مرکز توجه، داستان احضار۳ تبدیل به جست‌وجوی قهرمانان برای پیدا کردن سرنخ‌ها و سر زدن به محیط‌های جدید می‌شود. به این ترتیب بخشی از فیلم تبدیل به یک روایت پلیسی برای کشف حقیقت می‌شود و زوج وارِن را به گفت‌وگو با آدم‌های مختلف تشویق می‌کند تا با هر قدم، سرنخ‌های تازه‌ای برای کامل‌ کردن پازل به دست بیاورند. کاملا مشخص است که این رویکرد برای تنوع فیلم‌ها و مقدمات تغییر ساختار ادامه‌ی مجموعه انتخاب شده است و تا اندازه‌ای هم موفق می‌شود بیننده را با خود همراه کند. اما چنین رویکردی باعث شده است تا تمرکز و پیوستگی روایت در بخش‌های مختلف فیلم از بین برود؛ تا اندازه‌ای که به نظر می‌رسد مشغول تماشای یک سریال با قسمت‌های محدود هستید.

برای درک بهتر این ساختار بد نیست قسمتی از یک سریال استاندارد را در نظر بگیرید. داستان با معرفی شخصیت‌ها و ارتباط‌شان با یکدیگر آغاز می‌شود تا مخاطب با حال‌وهوای روایت آشنا شود و بداند هر کس در چه موقعیتی قرار می‌گیرد. در صورتی که سازندگان بتوانند مخاطب را با خود همراه کنند می‌توانند از اهمیت داشتنِ سرنوشت قهرمانان برای بیننده اطمینان پیدا کنند. به این ترتیب قهرمانان در هر قسمت می‌توانند ماجرای تازه‌ای داشته باشند و هر بار، فصل تازه‌ای به روایت اضافه کنند که در نهایت قرار است داستان کلی سریال را کامل کند. از این نظر احضار۳ را می‌توان با همین الگو به چند قسمت تبدیل کرد؛ اما مشکل این است که یک فیلم سینمایی ترسناک به ضرباهنگ مشخصی نیاز دارد تا بیننده را برای هر گره‌گشایی آماده کند. این ضرباهنگ هر بار در فیلم از بین می‌رود و انگار همه‌چیز دوباره از تیتراژ آغاز می‌شود و حتی تدوین‌های موازی و کات‌های سریع هم نمی‌تواند آن را حفظ کند. در این میان ارتباط اِد و لورن مثل همیشه تمام این‌ها را کنار هم نگه می‌دارد؛ موهبتی که نویسندگان به اندازه‌ی کافی از آن کمک نگرفته‌اند.

 


 

اگر به فیلمهای ترسناک علاقه مند هستید، اتاق فرار ترسناک  را از دست ندهید!

 


 

ریشه‌ها

رابطه‌ی اد و لورن همیشه یکی از جذابیت‌های مجموعه‌ی احضار بوده است و به لطف بازی‌های خوب بازیگران اصلی، مخاطب را با خود همراه می‌کند. جزییات گذشته‌ی این زوج همواره یکی از لایحه‌های پایین‌تر فیلم‌هاست که در شخصیت‌پردازی اِد و لورن تاثیر بسیار زیادی دارد و هر کدام می‌توانند به یک داستان مستقل تبدیل شوند. گرچه این تمهید در فیلم «راحبه» (The Nun) که به نوجوانی لورن می‌پردازد از دست رفت اما فلش‌بک‌های فیلم‌ها و ساختارهایی که مربوط به گذشته‌‌ی هر یک از آن‌هاست همواره بخش مهمی از روایت بوده‌اند. در این قسمت هم با چند فلش‌بک کوتاه، با اولین ملاقات اِد و لورن در اولین سال‌های جوانی آشنا می‌شویم. اما این فلش‌بک‌ها فراتر از حرکت‌ آهسته‌ی دوربین و صورت خندان اد و لورن نمی‌رود و چیزی به شخصیت‌پردازی‌شان اضافه نمی‌کند.

گرچه فلش‌بک‌ها یک کاشت روایی برای یکی از موقعیت‌های پایان فیلم به حساب می‌آیند اما بسیار بهتر و بیش‌تر از این می‌شد از چنین فرصتی استفاده کرد. سازندگان به راحتی می‌توانستند هر بار گوشه‌ای از ماجراجویی‌های جوانی این زوج را نشان دهند یا روند تبدیل شدن آن‌ها به یک حرفه‌ای و متخصص را به تصویر بکشند. اِد و لورن خجالتی و خندان که در قاب‌های دلپذیر به یکدیگر لبخند می‌زنند چیزی به ارزش‌های فیلم اضافه یا کم نمی‌کند. با این‌که داستان و روایت احضار۳ رویکرد تازه‌ای برای این مجموعه است اما گویی ترکیبی از سبک‌های مختلف است که به خوبی کنار هم قرار نگرفته‌اند. از طرفی حمله‌ی قلبی اِد در ابتدای فیلم قرار است به یک ابزار مهم داستانی تبدیل شود و تا پایان بخشی از تنش و محدودیت را برعهده بگیرد اما تاثیر معنادار و خاصی به جز نوع راه رفتن اِد بر موقعیت‌ها ندارد.

The Conjuring The Devil Made Me Do It

 

یک داستان واقعی

هر کدام از رویدادهای مجموعه‌ی احضار بر اساس یکی از پرونده‌های اِد و لورن شکل گرفته است. واقعیت روایت‌های این زوج از جن‌گیری و تعقیب ارواح شیطانی دست خوش مستندها و گفت‌وگوهای بسیار بوده است که نمی‌توان در این مقاله‌‌ی محدود سراغ آن‌ها رفت. اما در پرداختن به رویدادهای واقعی یا حداقل آن‌چه که قبلا با جزییات فراوان از آن گفته شده است نمی‌توان چندان به حاشیه پرداخت یا جزییات را تغییر داد. وابستگی داستان‌ فیلم‌های احضار به پرونده‌های واقعی باعث شده است تا خلاقیت نویسندگان در خلق موقعیت‌ها و شخصیت‌های جذاب تا اندازه‌ی زیادی از بین برود. زوج وارِن آن‌قدر جذاب و محبوب هستند که فارغ از ریشه‌ی حقیقی روایت‌ها، بتوان آن‌ها در هر موقعیتی قرار داد.

مخاطب فیلم‌های ترسناک بیش از هر چیز به عشق ترسیدن و قرار گرفتن قهرمانان در موقعیت‌های ترسناک وارد سالن سینما می‌شوند. به این ترتیب تقصیر سازندگان در هر زمینه‌ای به جز خلق ترس و وحشت را می‌توانند ببخشند و فراموش کنند. اگر اهل بازی‌های «وحشت بقا» (Survival Horror) در نسل اول و دوم پلی‌استیشن باشید به خوبی می‌دانید که بازی‌هایی مانند «سایلنت هیل» (Silent Hill)، بیش از آن‌که برای ترساندن وابسته به هیولاها باشند تلاش می‌کنند با خلق یک حال‌وهوای ترسناک و البته پیوسته مخاطب را بترسانند. مجموعه‌ی احضار نیز بیش از هر چیز وابسته‌ی چنین جو و حال‌وهوایی است و برای همین هم به یک کارگردانی حرفه‌ای و حساب‌شده احتیاج دارد؛ جایی که تفاوت جیمز وان در دو قسمت اول و مایکل چاوز در این قسمت کاملا مشخص است.

بیننده‌ی حرفه‌ای از آغاز یک نما می‌تواند حدس بزند که دیر یا زود قرار است از جا بپرد اما این مقدمه‌چینی و خلاقیت در رسیدن به آن لحظه است که او را هیجان‌زده می‌کند. موقعیت‌های ترسناک در «احضار: شیطان مرا وادار کرد» تنها به غافل‌گیری‌های سطح پایین یا صحنه‌های شلوغ محدود شده است. راستش را بخواهید دیگر دوران درهم‌تنیده شدن آدم‌ها و حرکت عجیب مفاصل برای ترساندن مخاطب تمام شده است یا حداقل شایسته‌ی احضار۳ و تکرار بیش از حد آن در فیلم نیست. درجه‌ی نمایش R که دیدن فیلم را محدود به بزرگسالان می‌کند موقعیت‌های بی‌شماری را برای ترساندن مقابل سازندگان قرار می‌دهد؛ اما رویکرد سازندگان در شیطان مرا وادار کرد آن را تا اندازه‌ی یک فیلم PG-13 پایین می‌آورد.

این‌طور به نظر می‌رسد که موقعیت‌های ترسناک به زور در میان سکانس‌ها قرار گرفته‌اند و گویی سازندگان هر بار بدون داشتن دورنمای کلی و نقشه‌ی راه، از خود پرسیده‌اند که چطور در این لحظه بیننده را بترسانند. دویدن کسی که از ناکجا بیرون می‌خزد یا زنجیره‌ای از سکوت و صداهای ناگهانی تمهیدی است که واقعا نخ‌نما شده است و نباید بارها از آن استفاده کرد. گرچه صداگذاری و تدوین این صحنه‌ها بیش از هر چیز برای سالن‌های مجهز سینما انجام می‌شوداما در هشتمین فیلم از دنیای میلیارد دلاری احضار کاملا خسته‌کننده و تکراری‌اند.

نفرین لیونورا یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های مجموعه است که بیش‌تر نقاط ضعف‌اش بعد از فیلمنامه و داستان، به کارگردانی چاوز برمی‌گردد. گرچه قسمت سوم احضار پیشرفت بزرگی برای او حساب می‌شود اما هیچ کمکی به بهتر شدن فیلم نمی‌کند و جای خالی جیمز وان کاملا احساس می‌شود. این نکته زمانی اهمیت پیدا می‌کند که بدانید استاندارهای تولید فیلم‌های احضار نسبت به فیلم‌های سبک ترسناک در سطح قابل قبولی قرار دارند و کمبودهای ناشی از مدیریت بودجه یا سطح پایین امکانات در آن‌ها دیده نمی‌شود. در احضار۳ هم همین روند حفظ شده است و نمی‌توان ایراد خاصی به فیلم‌برداری، صداگذاری و طراحی صحنه و لباس گرفت. مثل همیشه بازی درخشان وِرا فارمیگا و پاتریک ویلسون را هم به تمام این‌ها اضافه کنید تا بدانید شیطان مرا وادار کرد کم‌وکسری در بخش‌های دیگر ندارد. فارغ از داستان و با همین ساختار اما با کارگردانی و روایت بهتر، قطعا با فیلم منسجم‌تری هم طرف بودیم که می‌توانست نقطه‌ی اوجی برای ادامه‌ی این دنیا باشد.

«احضار: شیطان مرا وادار کرد» به تنهایی فیلم معمولی و قابل قبولی است اما در مقایسه با دو قسمت نخست هیچ حرفی برای گفتن ندارد. گرچه فروش ۱۶۰ میلیون دلاری فیلم تا این لحظه در مقایسه با بودجه‌ی ۳۹ میلیون دلاری‌اش ادامه‌ی فیلم‌ها را تضمین می‌کند اما وقت آن رسیده است تا ساختار و رویکرد بهتری برای داستان‌ها و شکل‌گیری موقعیت‌های ترسناک فراهم شود. اعتماد مخاطبان و طرفداران به دنیای احضار سرمایه‌ای است که فیلم‌های ترسناک کمی به آن دست‌یافته‌اند؛ اما نمی‌توان هر فیلم متوسط یا ضعیفی را تنها با نشان «احضار» روانه‌ی سینما کرد و به انتظار پول‌های گیشه نشست.

اگر از علاقه مندان به سری فیلم های احضار هستید می توانید دو بازی مجموعه اسکیپ روم دات ای ار با نام های “اتاق فرار احضار” و همچنین ادامه این بازی که بر اساس همین نسخه فیلم به نام “اتاق فرار احضار ۲” ساخته شده است را تجربه کنید.

 

فیسبوک
لینکدین
واتساپ
تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای ثبت دیدگاه وارد اکانت خود شوید...

برای ثبت دیدگاه وارد اکانت خود شوید...