در اواخر امپراطوری روم باستان، زمانی که حکومت بیزانس قدرت را در دست گرفته بود، ایالت غنی و ثروتمند «بالاردی» زیر سلطه این قدرت جدید قرار گرفت. گروهی از خاندانهای اشرافی و سلطنتی این ایالت که به حکومت بیزانسی بدگمان بودند، دستگیر و در زندانهای دژخیم آنان به شدیدترین شکنجهها گرفتار آمدند ...
چند سالی میشه که عمرم رو برای پیدا کردن گنج تلف کردم اما مطمئنم این بار دیگه اتلاف نیست. نمیتونم تنهایی پیداش کنم، هیچ فرد مورد اعتمادی برام نمونده. راجع به شما هم خیلی تحقیق کردم. میدونم که از پسش برمیاید.
این گنج برای شما خیلی راحت بدست میاد اما رسیدن بهش دشواره. پس اگر قبول کردید و رفتید به روستای خلیفه، من از هیچ کمکی بهتون دریغ نمیکنم.
در داستان اتاق فرار جبن آمده است: کمپانی PCG (Phobia Cure Gaming) یک کمپانی روانشناختی پیشرفته از جدیدترین پروژهی درمانی خود رونمایی میکند.
PCG ادعا میکند از طریق این پروژه میتواند هر گونه فوبیا را در اشخاص مختلف درمان کند و همچنین تمام ترسهای ناخودآگاه را در آنان از بین ببرد.
در خلاصهای از معرفی این پروژه آمده:
«تمامی ترسها و فوبیاهای یک فرد، ریشه در اتفاقات ترسناک و تلخ گذشتهی زندگی او دارند. اگر فرد با نسخهی اغراقآمیزی از این ترسها روبرو شود و بتواند بر آن غلبه کند، برای همیشه درمان خواهد شد.
زتا… این بخش یکی از محرمانهترین و ترسناکترین پروژههای دولت است که در آن چندین نابغه آدمخوار را با هدف بهره برداری از ذهن و استعدادشان زندانی کرده اند. این نابغهها با خوردن گوشت انسان قدرت فکری و خلاقیتشان را افزایش میدهند و دولت با ارائه غذا به آنها، از آثار و اخراعاتشان در زمینههای مختلف مانند علم هنر فناوری و غیره سود میبرد.
شکست نزدیک بود. نزدیکتر ازهر زمان دیگری. از اسحاق خواستم تا دعایی برای غلبه بر این شکست برایمان بنویسد. گفت: مینویسم… دعایی را که میخواهی مینویسم اما بعد از نوشتن قلعه را ترک خواهم کرد، چون این دعا شاید باعث پیروزی تو بر دشمنانت بشود اما تو و اطرافیانت برای همیشه پشت درهای این قلعه خواهی ماند… گفتم بنویس! نوشت و رفت.
در داستان اتاق فرار دارلمجانین آمده: تیمارستان جای کسانیست که زیاد میفهمند. هنوز آخرین کسی را که بردند ندیدم، همین چند ماه پیش بود.راستی من هم قراره چند روز دیگه آزاد شم. به افتخار این آزادی آخرین جیرهی سیگارم را به آتش کشیدم.