نقد و بررسی فیلم خیابان ترس قسمت اول: ۱۹۹۴

قسمت نخست از فصل ۲۰ ساوث پارک (South Park) در مورد حبه‌هایی به شکل انگور است که خاطرات خوب گذشته را یادآوری می‌کنند. تمشک‌های یادآور (Member Berries) یکی از مناسب‌ترین ترجمه‌ها برای نام این قسمت است که البته به شوخی با جنگ‌های ستاره‌ای به کارگردانی جی. جی. آبرامز اختصاص دارد.
نویسندگان در این قسمت به رویکرد سازندگان در فیلم‌ها و سریال‌های جدید می‌پردازند که با یادآوری زمینه‌های آشنا و محبوب مخاطبان، در اصل تلاش می‌کنند محتوای مورد پسند و جذابی ارایه دهند. محبوبیت سریال Stranger Things هم کمک کرد تا این موج به خوبی بتواند جایگاه خود را محکم کند. حالا با مجموعه‌ای از فیلم‌ها و سریال‌هایی مواجه هستیم که در دهه‌ی هشتاد و نود میلادی روایت می‌شوند و قرار است از حس نوستالژی بینندگان به عنوان یک تمهید در بخش‌های مختلف استفاده کنند. به این ترتیب فرهنگ کوچه و خیابانِ آن روزها در قالب موسیقی، لباس، فیلم و محصولات مختلف سرگرمی درآمدند و بخش مهمی از شکل‌گیری حال‌وهوا را به عهده گرفته‌اند.

سریال Stranger Things که این روزها روند ساخت فصل چهارم را دنبال می‌کند، قالب‌های آماده‌ی دیگری را هم معرفی کرد که به نظر می‌رسد همچنان مورد پسند مخاطبان است. در این قالب‌ها به چند نوجوان و یک رویداد هیجان‌انگیز و غریب از جنس داستان‌های استفن کینگ نیاز دارید که در میان انواع نوستالژی‌ها و خاطرات خوش سال‌های دور قرار می‌گیرند. ترکیب نابی که اگر دستور پخت آن را به خوبی اجرا کنید، همچنان می‌تواند برای مخاطبان بسیارلذیذ باشد. «خیابان ترس» تازه‌ترین دستپخت با کمک این دستور ویژه است که با اقتباس از کتاب‌های «آر. اِل. استاین» در قالب یک سه‌گانه ساخته شده است.

استفن استاین تقدیم می‌کند!

«رابرت لارنس استاین» را بدون شک باید با استفن کینگ مقایسه کرد. گرچه برای خواندن آثار استفن کینگ محدودیتی وجود ندارد اما کسی او را به عنوان نویسنده‌ی کودک و نوجوان نمی‌شناسد. بزرگسالان مضمون کتاب‌های کینگ را بیش‌تر درک می‌کنند؛ حتی اگر آثار او را در نوجوانی از کتابخانه قرض گرفته باشند تا شب‌های تابستان را با ترس و لرز بگذرانند. در روی دیگر سکه هم نویسندگان بسیاری در این سبک مانند «دارن شان» وجود دارند که گرچه برای کودکان و نوجوانان می‌نویسند اما مخاطبان بزرگسال بسیاری هم دارند.
بخشی از اقبال چنین نویسندگانی آن است که محتوای داستان‌های‌شان در دنیایی می‌گذرد که کاملا شبیه به دنیای واقعی است. نوجوانان در کتاب‌ها هم درگیر همان چیزهایی هستند که ذهن و زندگی روزانه‌ی خوانندگان در خانه و مدرسه را به خود مشغول کرده‌اند.
برای همین هم فارغ از تمام ارزش‌های داستانی آثار نویسنده‌ای مانند «جان کریستوفر»، نمی‌توان انتظار داشت که تمام کودکان و نوجوانان از خواندن «گوی آتش»، «شهر طلا و سرب» یا «نگهبانان» به اندازه‌ی کتاب‌های مشهوری مانند هری پاتر هیجان‌زده شوند. گرچه همان‌طور که گفته شد، چنین مقایسه‌ای نه‌تنها منصفانه نیست بلکه باعث نمی‌شود یک داستان و نویسنده‌ی خاص در جایگاه بالا یا پایین‌تری قرار بگیرد.
چنین مقدمه‌ای بیش‌تر از آن جهت اهمیت دارد که حال‌وهوای مشترک کتاب‌های آر. اِل. استاین را با زندگی واقعی و در مقایسه با استفن کینگ، به عنوان نویسنده‌ی پرکارِ کودکان و نوجوانان در سبک وحشت نشان می‌دهد.

آر. اِل استاین مانند استفن کینگ نویسنده‌ی پر کاری است و بیش از صد کتاب در مجموعه‌های خیابان ترس (Fear Street)، مورمور (Goosebumps) و اتاق کابوس (The Nightmare Room) نوشته است که با در نظر گرفتن کتاب‌های فرعی در این مجموعه‌ها، بیش از ۴۰۰ میلیون نسخه از آن‌ها فروخته شده‌اند.
در ایران نیز تعداد زیادی از کتاب‌ها توسط نشر پیدایش و نشر ویدا ترجمه و منتشر شده‌اند. اولین کتاب از مجموعه‌ی خیابان ترس با نام «دختر تازه‌وارد» (The New Girl) در سال ۱۹۸۹ منتشر شد اما استاین مجموعه‌ی مورمور یا ترس‌ولرز را چند سال بعد برای کودکان یا در واقع مخاطبانی که پیش از نوجوانی قرار دارند آغاز کرد. خبر اقتباس از خیابان ترس برای سینما به سال ۲۰۱۵ برمی‌گردد.
در همین سال اولین اقتباس سینمایی از مورمور با بازی جک بلک، کارگردانی راب لِترمن و موسیقی دنی الفمن اکران شد و سه سال بعد نیز نوبت به «مومور۲: هالووین جن‌زده» رسید. خیابان ترس از ابتدا قرار بود به صورت چند فیلم اکران شود تا هر یک از آن‌ها، روشن کردن بخشی از ریشه‌های شهر شِیدی‌ساید (Shadyside) و نفرین بی‌پایان‌اش را بر عهده بگیرند. اما با آغاز همه‌گیری ویروس کرونا و تغییر پخش و اکران بسیاری از سریال‌ها و فیلم‌ها، حقوق پخش هر سه فیلم در اختیار شبکه‌ی نتفلیکس قرار گرفت. خیابان ترس از همان ابتدا به عنوان یک رویداد سه‌هفته‌ای در سبک اسلشر معرفی شد و تبلیغات و پشتیبانی گسترده‌ای نیز از طرف نتفلیکس برای آن فراهم شد.

خیابان ترس، ۱۹۹۴

قسمت اول با یک افتتاحیه‌ی بی‌نظیر آغاز می‌شود که اگر اهل فیلم‌های این سبک باشید حسابی از شباهت‌های آن با قسمت اول از فیلم‌های «جیغ» (Scream) حسابی ذوق‌زده خواهید شد. مایا هاک (Maya Hawke) دیگر یک بازیگر کاملا شناخته شده است و بدون شهرت پدر و مادرش هم به خوبی در چند سال گذشته رشد کرده است. بنابراین وقتی فیلمی با نقش‌آفرینی چنین بازیگری آغاز شود انتظار ندارید که چند دقیقه‌ی بعد به دست یک قاتل با ماسک جمجمه و ردای سیاه کشته شود. اگر یادتان باشد جیغ هم با چنین تمهیدی آغاز می‌شد و کسی انتظار نداشت تا «درو بریمور» (Drew Barrymore) در نقش کِیسی، قربانی قاتل مرموز فیلم شود. هاک آن‌قدر خوب بازی می‌کند که هر بار با فرار از دست قاتل، هیجان‌زده می‌شویم.

قسمتی از فیلم خیابان هراس که بازیگر ماسکی به شکل فیلمهای جیغ دارد
بازی با نوستالژی بینندگان از همین‌جا آغاز می‌شود و آهنگساز فیلم (Marco Beltrami) که از قضا موسیقی جیغ را هم ساخته است، با یک ملودی شبیه موسیقی جیغ بخشی از همان حال‌وهوا را یادآوری می‌کند. قفسه‌های کتاب‌فروشی هم از کتاب‌های ترسناکی به قلم یک نویسنده‌ی خیالی به نام رابرت لارنس پر شده است و حتی پوستری هم در پس‌زمینه دیده می‌شود که از منتشر شدن کتابی از استفن کینگ خبر می‌دهد.
عمر همراهی ما با هاک تنها به اندازه‌ی سکانس افتتاحیه است و او و تعدادی از کارکنان دیگر فروشگاه شِیدی‌ساید به دست یکی از همکاران‌شان به نام رایان تورِس به قتل می‌رسند. در گزارش تلویزیونی از این رویداد هم مشخص می‌شود که تورِس نیز در پایان کشته شده است.

مردم محلی چنین اتفاقات تلخی را برای شِیدی‌ساید طبیعی می‌دانند و به روی سیاه شهرشان عادت کرده‌اند. حتی رسانه‌ها هم از شِیدی‌ساید به عنوان پایتخت قتل در امریکا نام می‌برند. اما سانی‌وِیل (Sunnyvale) درست در مقابل شِیدی‌ساید قرار دارد و با شهروندان موفقی که در رفاه و آسایش زندگی می‌کنند پر شده است. «دینا جانسون» دختر نوجوانی است که همراه با برادر کوچک‌ترش «جاش» و دو دوست صمیمی‌اش به نام‌های «سیمون» و «کیت» به مدرسه می‌روند. ساکنان شِیدی‌ساید از جمله سیمون و کیت، نگون‌بختی شهر و رویدادهای تلخ آن را با سارا فیر (Sarah Fier)، یک ساحره‌ی قدیمی در داستان‌های کهن شهرشان مرتبط می‌دانند.
«سَم»، دختر نوجوانی دیگری مانند دینا است که به تازگی همراه با خانواده‌اش به سانی‌وِیل نقل مکان کرده‌اند و دوستی‌اش با دینا بهم خورده است. گردهمایی دانش‌آموزان شیدی‌ساید و سانی‌ویل به یاد کشته‌های فروشگاه هم خوب پیش نمی‌رود. دینا در راه برگشت حسابی از سم شاکی است و ناخواسته باعث تصادف اتوموبیلی می‌شود که سمدر آن قرار دارد. گرچه کسی در این تصادف آسیب جدی‌ای نمی‌بیند اما سم به بیمارستان انتقال داده می‌شود.
در حالی که انگار همه‌چیز خوب به نظر می‌رسد اما دینا و دیگر دوستان‌اش توسط کسی که هویتی مشخصی ندارد تهدید می‌شوند. آن‌ها که گمان می‌کنند این تهدید به خاطر تصادفی است که مقصرش بوده‌اند، به بیمارستان می‌روند تا از سم بخواهند به آن پایان دهد. اما مشخص می‌شود که شبح تهدید در واقع همان رایان تورس است که پیش از آن کشته شده بود. دینا و سم در ادامه همراه با دیگران درمی‌یابند که پای سارا فیر در میان است و او، تعدادی از قاتل‌های گذشته‌ی شهر را سراغ آن‌ها فرستاده است. اما ماجرا پیچیده‌تر از چیزی است که به نظر می‌رسد و به تماسِ سم با باقی‌مانده‌ی استخوان‌های سارا فیر در شب حادثه برمی‌گردد.

یک شب طولانی

شباهت‌های فراوانی میان فیلم‌های ساخته‌شده در یک سبک خاص وجود دارد که بعد از مدتی از آن‌ها با نام کلیشه یا استانداردهای رایج یاد می‌شود. سازندگانی هم هستند که تعبیرهای خودشان را دارند و در جایی که انتظارش را ندارید، استانداردها و کلیشه‌های رایج را تغییر می‌دهند. اما پیروی قدم به قدم از سبک معمول در فیلم‌ها و تلاش برای بهبودشان نمی‌تواند به عنوان نکته‌ی منفی در نظر گرفته شود. خیابان ترس از این نظر کاملا وفادار به استانداردهای رایج در فیلم‌های اسلَشِر است و به جای نوآوری، بر ضرباهنگ بالا و غافل‌گیری بینندگان تمرکز می‌کند.
گرچه باید کمی برای روشن شدن موتور فیلم منتظر بمانید اما زمانی که نوبت به اکشن و کشته‌شدن‌های رایج در سبک اسلشر برسد، مانند افتتاحیه بارها غافل‌گیر خواهید شد. نکته‌ی دیگری که در این میان اهمیت دارد آن است که با وجود یک داستان تاریک و جدی، سازندگان اصلا خودشان را جدی نگرفته‌اند.
به این ترتیب افزون بر این‌که فرصت شوخی میان شخصیت‌ها و شکل‌گیری موقعیت‌های جذاب میان‌شان فراهم شده است، بیننده هم از دنبال کردن داستان یا دیدن صحنه‌های خون‌ریزی بیش‌تر لذت می‌برد. دو نکته‌ای که از آن‌ها یاد شد در فیلم‌های دیگری مانند «روز مرگ مبارک» (Happy Death Day) نیز همین تاثیر را دارد و باعث برخورد متفاوت مخاطب با آن‌ها می‌شود.

قسمتی از فیلم خیابان هراس
برای استفاده از چنین تمهیدی به بازی خوب بازیگران نیاز دارید. خیابان ترس از این نظر یکی از بهترین گروه بازیگران را در این سبک دارد. با این‌که رویکرد شخصیت‌پردازی هر کدام را بارها و بارها در فیلم‌ها و سریال‌های مختلف مانند Stranger Things دیده‌اید؛ اما بازی خوب بازیگران باعث شده است تا اصلا چنین چیزی تکراری به نظر نرسد. راستش را بخواهید هر لحظه از واکنش بازیگران یا موقعیتی که در آن قرار می‌گیرند همان اندازه مسخره و تکراری است که جدی و خطرناک هم به نظر می‌رسند.
رسیدن به چنین لحن یکپارچه و سرگرم‌کننده‌ای کاملا به کارگردانی، فیلم‌نامه و بازی بازیگران نیازمند است که خوشبختانه هر سه در بیش‌تر لحظه‌های فیلم ترکیب موفقی با یکدیگر دارند. کارگردان فیلم (Leigh Janiak) پیش از این تنها یک اثر با نام «ماه عسل» (Honeymoon) در سبک ترسناک در کارنامه دارد که بزرگ‌ترین نقطه‌ی قوت‌اش مانند خیابان ترس (هراس)، حفظ لحن و حال‌وهوای یکپارچه در طول فیلم است.

اگر کودکی یا نوجوانی خود را در دهه‌ی نود میلادی گذرانده باشید، حتما فیلم‌ها یا دیگر محصولات هنری و سرگرمی مانند موسیقی یا بازی‌های آن سال‌ها را تجربه کرده‌اید. بنابراین برای کسی مانند شما به چیزی بیش‌تر از ترانه‌های محبوب یا انتخاب لباس برای یادآوری نیاز است. یکی از مشکلات قسمت نخست از خیابان ترس آن است که تلاش سازندگان آن‌قدر واضح به نظر می‌رسد که در بعضی از لحظه‌ها آزاردهنده است.
به عنوان نمونه گاهی چند موسیقی قدیمی پشت سر هم پخش می‌شوند یا آن‌قدر طراحی صحنه شلوغ است که بارها پیش خودتان فکر می‌کنید «بابا فهمیدم دیگه!». گرچه توجه به تمام این جزییات مهم است اما حلقه‌ی نهایی تنها با بازی بازیگران و قرار گرفتن آن‌ها در چنین موقعیت‌هایی کامل می‌شود.

اگر نام فیلم، موسیقی‌های آن و باقی چیزهایِ یادآور را از خیابان ترس بگیریم، اصلا با دیدن بازیگران متوجه آن سال‌ها نمی‌شوید. به این ترتیب مانند این است که بازیگران را از یک فیلم ساخته‌شده در ۲۰۲۰ یا ۲۰۲۱ گرفته باشید و بدون هیچ تغییری در خیابان ترس بگذارید. گرچه بسیاری از فیلم‌ها چنین مشکلی دارند اما در نهایت کاملا به رویکردتان در تماشای فیلم‌ها بستگی دارد. اگر قرار است هرلحظه از این شکایت کنید که فلان موسیقی اصلا ۱۹۹۴ هنوز منتشر نشده یا آن بازیگر اصلا شبیه کسی که در آن دوران زندگی می‌کند نیست، نمی‌توانید لذت ببرید. افزون بر این، چنین نگاهی باعث می‌شود تا مشکلات دیگر فیلم را هم راحت‌تر متوجه شوید. اما در رویکردی که چنین تمهیدی را بخشی از لذت‌بخش بودن داستان و شخصیت‌ها بداند، قطعا با یکی از بهترین فیلم‌های این روزها در سبک اسلشر روبه‌رو می‌شوید.

در قسمت بعد خواهید دید

با این‌که از همان ابتدا می‌دانید که هر سه فیلم به صورت یک پروژه فیلم‌برداری شده‌اند اما به جز پایان‌بندی، هرگز احساس نمی‌کنید که با یک تجربه‌ی ناقص طرف هستید. سازندگان موفق شده‌اند تا لحظه‌ی آخر به غافل‌گیری خود ادامه دهند و درست در نقطه‌ای که خودتان را برای سردرآوردن از ریشه‌های داستان آماده کرده‌اید، فیلم تمام می‌شود. داستان و سرنوشت شخصیت‌ها در اولین فیلم به نتیجه می‌رسند و تنها بخشی باقی می‌ماند که مربوط به داستان و گره‌گشایی هر سه فیلم در کنار یکدیگر است.
همان‌طور که از نام قسمت آینده مشخص است، خیابان ترس (هراس) در قسمت دوم به سال ۱۹۷۸ خواهد رفت. دهه‌ی هفتاد نیز میزبان فیلم‌های مهم و محبوبی در این سبک مانند «جمعه‌ی سیزدهم» است که با توجه به داستان قسمت دوم، مهم‌ترین فیلم در شکل‌گیری حال‌وهوای آن خواهد بود. خیابان ترس قسمت اول: ۱۹۹۴ یک فیلم سرگرم‌کننده است که موفق می‌شود به عنوان نقطه‌ی آغاز یک سه‌گانه هم کاملا شما را با خود همراه کند. چنین دستاوردی برای روایتی که قرار است در طول سه قسمت کامل شود بسیار مهم است.

فیسبوک
لینکدین
واتساپ
تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای ثبت دیدگاه وارد اکانت خود شوید...

برای ثبت دیدگاه وارد اکانت خود شوید...