نقد و بررسی خیابان ترس قسمت دوم: ۱۹۸۷

کمپانی فیلم‌سازی Chernin Entertainment برای بسیاری از مخاطبان فیلم‌های علمی-خیالی بسیار آشناست. نخستین سال‌ فعالیت تهیه‌کنندگان در این کمپانی با تفسیر و بازخوانی تازه‌ای از سیاره‌ی میمون‌ها آغاز شد. شکل‌گیری دوباره‌ی این مجموعه‌ی محبوب با «ظهور سیاره‌ی میمون‌ها» (Rise of the Planet of the Apes) در ۲۰۱۱ آغاز شد و با دو فیلم موفق دیگر در سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۷ دنبال شد. «فراموشی» (Oblivion) با بازی تام کروز نیز اثر موفق دیگری از این تولیدکنندگان است که مخاطبان نباید از دست بدهند. گرچه فیلم‌های «فورد در برابر فِراری» و «بزرگ‌ترین شومن»در کارنامه‌ی سال‌های گذشته دیده می‌شوند اما آغاز دهه‌ی جدید میلادی با تولید «زیر آب» با بازی کریستین استوارت و سه‌گانه‌‌ی خیابان ترس همراه شد.

ابتدا قرار بود بعد از پایان فیلم‌برداری یکپارچه‌ی هر سه فیلم در ۲۰۲۰، هر یک از آن‌ها با فاصله‌ی کوتاهی از یکدیگر اکران شوند. اما خریداری فاکس (Fox) توسط دیزنی و شرایط همه‌گیری ویروس کرونا باعث شد تا مسوولان Chernin سراغ نتفلیکس بروند. به این ترتیب مخاطبان از همان ابتدا با تبلیغات گسترده‌ی نتفلیکس می‌دانستند که با یک رویداد سه‌هفته‌ای طرف هستند. بنابراین گرچه هر یک از فیلم‌ها هویت مستقلی دارند اما در نهایت قرار است بخشی از یک روایت بزرگ‌تر باشند.
پیش از این در مورد اولین قسمت خیابان ترس صحبت کردیم و در مقدمه، از کتاب‌های آر. اِل. استاین به عنوان منبع اقتباس گفتیم. پس از این‌جا به بعد تصورمان این است که داستان خیابان ترس: ۱۹۹۴ و پایان‌بندی‌اش را برای پیوند خوردن با قسمت دوم می‌دانید. اگر قسمت اول را ندیده‌اید و علاقه‌مند هستید خودتان آن را تجربه کنید، بهتر است از خواندن ادامه‌ی مطلب خودداری کنید.

تابستان ۷۸

داستان از پایان قسمت قبل روایت می‌شود؛ «دینا» و بردارش «جاش» هویت زنی را که با آن‌ها تماس گرفته بود پیدا می‌کنند و به خانه‌اش می‌روند. «سی برمَن» (C. Berman) تنها قربانی بازمانده از نفرین«سارا فیر» (Sarah Fier) ساحره‌ی باستانی شهر است و سال‌ها با ترس و وحشت زندگی کرده است. با این وجود به این راحتی راضی نمی‌شود به دینا و جاش که «سَم» را دست‌بسته به آن‌جا آورده‌اند کمک کند. برخلاف تمهید کشتن سم و برگرداندن‌اش به زندگی، چیزی نمانده است تا او نیز کاملا تسخیر شود.

بَرمَن بالاخر راضی می‌شود و آن‌ها را به خانه‌ی خود می‌برد. زمانی که دینا و جاش خیال‌شان از زندانی کردن سم در دستشویی راحت می‌شود، نوبت به برمن می‌رسد تا آن‌چه را می‌داند بازگو کند. برمن پیش از هر چیز عکس دو دختر را در ورودی اردوگاه نایت‌وینگ (Camp Nightwing) نشان می‌دهد. عکس مربوط به او و خواهرش در سال۱۹۷۸ و اردوی تابستانی دانش‌آموزان شِیدی‌ساید و سانی‌وِیل در اردوگاه نایت‌وینگ است. پس از این مقدمه‌ی بسیار کوتاه، به تابستان ۷۸ و اردوگاه نایت‌وینگ می‌رویم و روایت اصلی فیلم در قسمت دوم آغاز می‌شود.

قسمت دوم خیابان ترس اطلاعات بیش‌تری را در اختیارتان می‌گذارد و لایه‌ی میانی روایت را برای پیوند به قسمت آخر آماده می‌کند. اما ۱۹۷۸ یک پیش‌درآمد کامل است و ما را با ریشه‌های بیش‌تری از گذشته‌ی شِیدی‌ساید و نقش سارا فیر در سرنوشت سیاه‌اش آشنا می‌کند. پس همان‌طور که متوجه شدید، دو خط داستانی در کنار هم روایت می‌شوند. نخستین خط روایی در مورد دینا و تلاش‌ او برای نجات سم و رهایی‌شان از نفرین است و خط روایی دیگر در مورد گذشته‌ی شهر است. به این ترتیب دینا هرچه بیش‌تر از گذشته می‌داند، سرنخ‌های بیش‌تری هم برای پیش‌روی پیدا می‌کند.

صحنه ای از فیلم خیابان ترس 2

ابتدا با زیگی، خواهر کوچک‌تر در فیلم آشنا می‌شویم که «سِیدی سینک» (Sadie Sink) نقش او را بازی می‌کند. زیگی دختر لجباز و جنگنده‌ای است که تلاش می‌کند در موقعیت‌های مختلف از خودش دفاع کند. همین رویکرد هم باعث شده است تا در دردسرهای مختلفی گرفتار شود. سیندی، خواهر بزرگ‌تر است و در کنار تعدادی از نوجوانان دیگر در اردوگاه، نقش ارشد و راهنمای دانش‌آموزان را برعهده دارد.
رابطه‌ی زیگی و سیدنی چندان خوب نیست و بخشی از آن با مشکلات خانوادگی آن‌ها در ارتباط است. سیدنی برخلاف رفتارش در گذشته، تصمیم گرفته وانمود کند همه‌چیز خوب است تا شاید بالاخره از شِیدی‌ساید خلاص شود. در ادامه با ارشدهای دیگر اردوگاه از جمله تامی، نامزد سیدنی و آلیس، یکی از دوستان بی‌محابای سیدنی در اردوگاه آشنا می‌شویم. آسیب دیدن زیگی در یکی از کشمکش‌های اردوگاه باعث می‌شود تا گذرش به درمانگاه اردوگاه بیفتد.

«مِری لِین» (Mary Lane)مسوول درمانگاه است و در ملاقات‌اش با زیگی متوجه می‌شویم که در واقع او مادرِ روبی لین، دختری است که پس از کشتن هفت نفر، جان خودش را هم گرفته است. مری لین رفتار عجیبی دارد و در ادامه تلاش می‌کند تامی را بکشد؛ اما او موفق می‌شود خودش را نجات دهد. در جست‌وجوی اتاق لین توسط سیدنی و تامی دفترچه‌ای پیدا می‌شود که در آن اطلاعات مختلفی از سارا فیر همراه با یک نقشه از اردوگاه به چشم می‌خورد. ناگهان آلیس و آرنی از راه می‌رسند و با گرفتن نقشه از آن‌ها، تصمیم می‌گیرند مکان مشخص‌شده در آن را پیدا کنند.

تا برگزاری مسابقه‌ی بزرگ میان دانش‌آموزان شِیدی‌ساید و سانی‌وِیل در شب چیزی نمانده است. سیدنی، تامی، آلیس و آرنی مخفی‌گاه مشخص‌شده در نقشه را پیدا می‌کنند که به نظر می‌رسد با سارا فیر در ارتباط باشد. تامی که از مدتی قبل حال خوشی ندارد ناگهان یک تبر را در دست خود می‌گیرد و آرنی را می‌کشد.
سیدنی و آلیس در فرار از دست تامی به تونل‌های زیرزمینی عجیبی می‌رسند و تامی هم که کاملا تسخیرشده به اردوگاه برمی‌گردد. دیری نمی‌گذرد که هیجان مسابقه به ترس و وحشت از تامی و قتل‌های او تبدیل می‌شود. باقی ارشدهای اردوگاه از جمله «نیک گود» (نوجوانیِ کلانتر شهر در قسمت اول) تلاش می‌کنند دانش‌آموزان را نجات دهند. حالا از یک طرف سیدنی و آلیس در تونل‌های زیرزمینی گرفتار شده‌اند و همزمان زیگی و نیک هم میان قاتل و دانش‌آموزان قرار گرفته‌اند.

مکسِ دیوانه

محتوای داستانی بیش‌تری در این قسمت فراهم شده است و سازندگان به خوبی از این فرصت برای ضرباهنگ استفاده کرده‌اند. طبق معمول تا پایان فیلم باید هر لحظه منتظر یک غافل‌گیری باشید و تقریبا هیچ‌یک از شخصیت‌ها در امان نیستند. اما چون پیش از این با چنین تمهیدی از سوی نویسندگان روبه‌رو شده‌اید، ممکن است چندان مورد توجه‌تان قرار نگیرند. با این وجود هرچه به پایان داستان و کامل‌تر شدن شخصیت‌پردازی افراد نزدیک می‌شوید، سرنوشت آن‌ها بیش‌تر از قسمت قبل برای‌تان اهمیت پیدا می‌کند. گرچه ممکن است همان ابتدا با شخصیت‌هایی مانند سیدنی و آلیس ارتباط برقرار نکنید اما هرچه فرصت بیش‌تری برای رشد و تغییرشان فراهم می‌شود، بیش‌ از پیش دوست‌داشتنی می‌شوند.

بازی خوب بازیگران همچنان ادامه دارد و نقطه‌ی قوت فیلم است. سیدی سینک در این میان نه‌تنها از همه بهتر است بلکه حالا که بیش‌تر در مرکز توجه قرار دارد، بهترین بازی خود را هم ارایه می‌کند. سینک با بازی در نقش «مکس» در مجموعه‌ی Stranger Things کاملا شناخته‌ شده است؛ اما حالا کاملا پخته‌تر به نظر می‌رسد. زیگی و مکس شباهت‌های بسیاری با یکدیگر دارند؛ اما سینک موفق می‌شود خود را از زیر سایه‌ی مکس بیرون بکشد و آمادگی‌اش را برای نقش‌ها و شخصیت‌های پیچیده‌تر نشان دهد. نباید از این نکته غافل شد که در چند سال گذشته بازیگران نوجوان بسیار خوبی همراه با سریال‌ها و فیلم‌های مختلف معرفی شده‌اند. بازیگران نوجوان معمولا مدتی در قالب نقش‌هایی که با آن‌ها معرفی شده‌اند باقی می‌مانند و کم‌تر کسی می‌تواند خیلی زود به یک ستاره تبدیل شود. اما فرصت تغییر برای سِیدی سینک فرارسیده است.

وحشت در اردوگاه

فیلم‌ها‌ و بازی‌های زیادی ساخته می‌شوند که ساختار آشنا و مشخصی در مقایسه با یکدیگر دارند. اگر پیگیر سبک محبوب خود در فیلم‌ها یا بازی‌های مختلف باشید خیلی زود متوجه چنین شباهت‌هایی می‌شوید. پیروی محصولات مختلف از بنیان‌گذارانِ پیش از خود، یکی از استانداردهای صنعت سینما و بازی است و نمی‌تواند به تنهایی یک نکته‌ی منفی باشد. «چرخ‌های جنگ» (Gears of War) در سال ۲۰۰۶ برای اولین بار توانست سنگر گرفتن را در بازی‌های تیراندازی به یک استاندارد تبدیل کند.
چنین بازی‌هایی در سبک‌های مختلف نیز وجود دارند و گاهی تا چند نسل بعد از خود همچنان تاثیرگذار بوده‌اند. در میان سبک اسلشر و ترسناک نیز فیلم‌هایی وجود دارند که همواره نماد نسلی از فیلم‌ها و محصولات مختلف هستند. شاهکارهایی مانند جن‌گیر، هالووین، کابوس خیابان اِلم، شبِ مردگان زنده، کشتار با اره‌برقی در تگزاس و بچه‌ی رُزمری همچنان منبع الهام سازندگان جوان هستند. صورت‌چرمی، فِرِدی و مایکل مه‌یرز نیز از مشهورترین قاتلان فیلم‌های اسلشر هستند؛ اما زمانی که صحبت از اردوگاه در میان باشد، نام جیسون و مجموعه فیلم‌های جمعه‌ی سیزدهم می‌درخشد.

تصویری از حضور دو بازیگر زن در خیابان هراس 2

خیابان ترس مانند نخستین قسمت با انواع نوستالژی‌ پر شده است، اما در هسته‌ی اصلی خود بیش از هر چیز به فیلم‌های جمعه‌ی سیزدهم شباهت دارد. با این وجود گرچه داستان در تابستان ۱۹۸۷ روایت می‌شود، اما اولین قسمت از جمعه‌ی سیزدهم در ۱۹۸۰ اکران شده است. اما سازندگان پیش از این هم نشان داده‌اند که چندان برای یادآوری خاطرات به تاریخ خاصی وفادار نیستند.
خوشبختانه داستان، شخصیت‌ها و ضرباهنگ فیلم وابستگی تاریخی خاصی ندارند. برای همین هم گرچه همچنان از نوستالژی به عنوان یک ابزار استفاده می‌شود، اما تلاش بی‌وقفه‌ی سازندگان برای به رخ کشیدن گذشته کم‌تر در بخش‌های مختلف به چشم می‌آید. به این ترتیب فرصت مناسبی برای برداشت از حال‌ و هوای فیلم داده می‌شود که در لذت بردن مخاطبان کاملا تاثیر می‌گذارد.

ارجاعات به موقع و مناسبی مانند فیلم «کَری» (Carrie)نیز بیش‌تر به چشم می‌آیند و بینندگان را بیش‌تر هیجان‌زده می‌کنند. کَری سال۱۹۷۶ به کارگردانی «برایان دی پالما» و با اقتباس از کتابی به همین نام نوشته‌ی استیون کینگ اکران شد. کَری دو سال پیش از ساخته شدن فیلم وارد بازار شده بود و استیون کینگ هم هنوز نویسنده‌ی شناخته‌شده و مشهور سال‌های بعد نبود.
شباهت موقعیت زیگی با «کَری وایت»و پاسخ او و نیک به یکی از دانش‌آموزان اردوگاه بسیار دیدنی است. البته خود شخصیت‌ها هم کاملا به فیلم کَری اشاره می‌کنند تا دنیای ساخته‌شده‌ی نویسندگان و روایت‌ آن‌ها از سال‌های دور زنده‌ و پویاتر به نظر برسد. فیلم‌های Sleepaway Camp محصول ۱۹۸۳ و The Burning محصول ۱۹۸۱، دیگر فیلم‌های تاثیرگذار بر قسمت دوم خیابان ترس هستند. حتی در شخصیت‌پردازی افراد مختلف در اردوگاه هم می‌توانید جزییات مشترکی از فیلم‌های یادشده پیدا کنید که یادآوری‌شان برای طرفداران قدیمی بسیار خاطره‌انگیز است.

قبل از پایان

قسمت دوم بهترین زمان برای بررسی کارگردانی «جِنیاک» (Leigh Janiak) و توانایی او در حفظ ضرباهنگ و نوآوری است. سه‌گانه‌ی خیابان ترس دومین پروژه‌ی او بعد از «ماه عسل» (Honeymoon)، اولین اثرش به حساب می‌آید و از این نظر پیشرفت بزرگی برای جِنیاک است. گرچه او فیلم‌ نامه را با همکاری Zak Olkewicz نوشته است اما تاثیرش در کارگردانی بیش‌تر مشخص است و موفق می‌شود ساختار و رویکرد خیابان ترس را در قسمت دوم هم حفظ کند.
گرچه داستان و شخصیت‌ها مربوط به سال‌ها و فرهنگ متفاوتی نسبت به قسمت اول هستند اما حفظ یکپارچگی در روایت اهمیت فراوانی دارد. چنین دستاوردی از آن جهت اهمیت بیش‌تری پیدا می‌کند که فیلم‌ها پس از پخش هفتگی‌شان در نتفلیکس، دیگر هیچ محدودیتی برای تماشایِ یکجا ندارند.

نوآوری در کشتارهای این قسمت تنها بخشی است که در مقایسه با قبل در جایگاه پایین‌تری قرار می‌گیرد. فیلم‌های اسلشر را پیش از هر چیز با روش‌های قاتل در کشتن قربانیانش می‌شناسند. در این قسمت به خوبی با تسخیر شدن تامی و تبدیل شدنش به یکی از قاتل‌های قسمت نخست آشنا می‌شویم. اما این آشنایی قرار نیست ریشه‌های تامی در نقش یک قاتل را نشان دهد؛ چرا که او تسخیر شده است و اراده‌ای در قتل‌ها و خواسته‌هایش ندارد.
پس حالا که نمی‌توان بر شخصیت‌ پردازی تکیه کرد، باید کشتارهای ویژه‌ای را با توجه به سبک فیلم در نظر گرفت. اما او به جز استفاده‌ی همیشگیش از تبر، راه دیگری را انتخاب نمی‌کند. گرچه بخش زیادی از خونریزی و صحنه‌های کشتار به تصویر کشیده می‌شوند اما همه تکراری و نخ‌نما هستند. با این وجود نباید از روند شکل‌گیری ظاهر تامی و کیسه‌ی روی سرش غافل شد. این روند جذاب که مخاطب کاملا منتظر دیدن آن است در یکی از درگیری‌های زیگی با تامی شکل می‌گیرد.

در پایان بخش کوتاهی مانند ابتدای فیلم به دینا اختصاص می‌یابد که برای پیوند به قسمت سوم آماده شده است. گرچه این تمهید به تنهایی هیچ ایرادی ندارد اما در مقایسه با گره‌گشایی روایت در اردوگاه کمی مسخره و بسیار راحت به نظر می‌رسد. با این وجود مثل قبل موفق می‌شود شما را برای ادامه‌ی داستان با خود همراه کند. خیابان ترس قسمت دوم: ۱۹۷۸ از هر نظر فیلم بهتر و منسجم‌تری نسبت به قسمت اول است؛ اما برای نتیجه‌گیری نهایی باید از نزدیک با سارا فیر در ۱۶۶۶ آشنا شویم.

فیسبوک
لینکدین
واتساپ
تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای ثبت دیدگاه وارد اکانت خود شوید...

برای ثبت دیدگاه وارد اکانت خود شوید...