سناریو بر اساس داستان واقعی از یک پروندهی قتل زنجیرهای نوشته شده که در آن یک قاتل مرموز با نام مستعار زودیاک افراد را میکشد و سپس با اداره پلیس تماس میگیرد و قتلهای خودش را فاش میکند. این قاتل روانی در بخشی از فیلم نوشتههای کد شدهای را برای دفتر روزنامهای میفرستد و بعد از شکستن کدها و رمزگشایی مشخص میشود که در این نامهها فرد همچنان به قتلهای خوش اعتراف میکند و افرادی را در این نامهها تهدید میکند. اما تا پایان داستان هرگز انگیزه او از این قتلها مشخص نمیشود.
فیلم زودیاک با توجه به نقدهای مثبت فراوانی که تا به حال از آن خود کرده یکی از جذابترین فیلم ها در ژانر جنایی- معمایی است. این فیلم در سال ۲۰۰۷ و به کارگردانی دیوید فینچر از کارگردانان برجسته ژانرهای هیجان انگیز و معمایی و به تهیهکنندگی بردلی فیشر در استودیو فینیکس پیکچرز با هزینه ای در حدود ۷۰ میلیون دلار تولید و توسط پارامونت پیکچرز اکران شد که در واقع از کتاب زودیاک اثر رابرت گریاسمیت الهام گرفته شده بود.
چطور زودیاک به مرحله تولید رسید؟
بازیگران مسلطی مانند جیک جیلنهال، مارک روفالو و رابرت داونی جونیور در این فیلم نقش آقرینی کرده اند که به تنهایی در ایجاد جذابیت کافی برای بینندگان نقش مهمی داشته است.
طبق صحبت های تهیه کنندگان این فیلم، رابرت گری اسمیت در تمام مراحل نوشتن سناریو و ساخت فیلم در کنار آنها بوده و با رفتار دوستانه ی خود برای واقعی تر شدن و ملموس تر شدن هرچه بیشتر داستان با آنها همکاری داشته است. جیمزوندبیت نویسنده ی فیلنامه ی زودیاک در مصاحبه ی خود گفت: “یکی از دلایلی که ما توانستیم جزئیات زودیاک و شخصیت های داستان را تا این اندازه به واقعیت نزدیک کنیم همکاری صمیمانه و خالصانه ی رابرت گری اسمیت بود و از او تشکر کرد.”
دیوید فینچر خودش به نوعی با تاثیرات روحی و روانی قتل های زودیاک در دوره ی دبستان درگیر شده بود. چون در آن زمان در سال ۱۹۶۲ با خانواده ی خود در همان شهری زندگی می کرده که قتل های زودیاک درست در همانجا اتفاق افتاده بود و او ترس های خودش را در این داستان پیدا می کرد که موجب شده بود میل بیشتری برای به تصویر کشیدن این معمای ترسناک داشته باشد.
او در یک مصاحبه با نیویورک تایمز اشاره کرد که مهمترین دلیل قبول کارگردانی این فیلم برایش همان ترس ها و ابهامات دوران کودکی اش بوده که مدت های زیادی زندگی کودکانی مثل او را تحت تاثیر قرار میداده، آنها همیشه این ترس را داشتند که یک قاتل روانی به مدرسه شان بیاید و آنها را به قتل برساند.
با توجه به اینکه زودیاک یک پرونده ی قدیمی و تقریباً فراموش شده بود داستان های متفاوت و زیاد غیرواقعی و دور از حقیقت درباره ی آن وجود داشت. بنابراین عوامل اصلی فیلم بعد از به توافق رسیدن در مورد همکاری برای انجام تحقیقات جامع و کاملی در مورد داستان واقعی پرونده ی زودیاک اقدام کردند. در نهایت تصمیم بر آن شد تا برای نزدیک تر شدن به داستان اصلی از هر سوژه و برداشتی که ریشه حقیقی نداشت یا برای آن در اداره پلیس مدرکی وجود نداشت و یا فقط شایعه و صرفاً برداشت نویسنده ی داستان کتاب زودیاک بود به هیچ وجه استفاده نشود. جمع بندی دست اندرکاران این بود که برای نوشتن سناریو و ساخت فیلم تنها از اطلاعاتی استفاده شود که واقعی بوند و مدرک موثقی برای آنها وجود داشت.
بنابراین تیم تحقیقات برای کنکاش پرونه و جزئیات آن به مدت چندماه به شکل بی وقفه ای در تلاش برای فیلتر کردن بهترین گزینه ها برای نوشتن یک سناریوی بی نقص و واقعی بودند. آنها تمام مدارک و شواهد را بررسی کردند، با افراد زیادی مصاحبه داشتند و از هر شاهد و فردی که ارتباطی با این پرونده داشت یا اطلاعات موثقی در این مورد داشت گفتگو کردند. به زبان دیگر آنها تحقیقات پرونده جنایی قتل های زنجیره ای زودیاک را بار دیگر از سر گرفتند. در این میان همچنین دو نفر از نجات یافتگان این قتل ها به نام مایک ماژیو و برایان هارتنل کمک های شایانی به تکمیل اطلاعات موردنظر داشتند. آنها در تمام مراحل نوشتن سناریو و ساخت فیلم با عوامل زودیاک همکاری کردند.
قدرت نهفته و تاثیرگذار کارگردانی
دیوید فینچر در کارگردانی فیلم هایی با ژانر هیجانی و معمایی بسیار زبانزد است؛ فیلمهای دیگر او همچون بازی THE GAME و اتاق وحشت در این ژانرها هستند. او توانست با ساخت فیلم زودیاک یکبار دیگر نشان یک کارگردان پرقدرت، ریزبین و نکته سنج را به نام خود در پرونده کارهای سینمایی اش به ثبت برساند. او در انتخاب بازیگر و تایید نهایی بازی نقش آفرینان برای یک سکانس هرچند ساده حساسیت و سختگیری زیادی دارد و همین سخت گیری و پرداختن به جزئیاتی که از چشم همه مخفی هستند باعث می شود او از فیلم هایش نتیجه دلخواه، بازخورد های فوق العاده، نقد های مثبت فراوان و حس رضایتمندی کافی را دریافت کند که البته برخی از افرادی که با او همکاری داشته اند از این ویژگی او با نام کمالگرایی یاد می کنند که چندان هم به ضرر فینچر تمام نمی شود.
این کارگردان خبره تصمیم گرفت از ۴ بازیگر مختلف برای معرفی نقش زودیاک در فیلم استفاده کند تا داستان برای بیننده اسرارآمیزتر بنظر برسد و حقیقتاً هم با این ترفند به شکل بسیار ظریفی این ابهام را تا پایان فیلم برای بینندگان ایجاد می کند.
داستان زودیاک
قتل های زنجیره ای و مرموز زودیاک در اواخر دهه ۱۹۶۰ اتفاق می افتد و ترس، سان فرانسیسکو را فرا می گیرد زیرا یک قاتل سریالی به نام زودیاک با قتل های وحشتناک و ترس آور خودش حال و هوای ساکنین این شهر را تحت تاثیر قرار میدهد. بازرسان (مارک روفالو ، آنتونی ادواردز) و خبرنگاران (جیک جیلنهال، روبرت داونی جونیور) وسواس زیادی برای پیدا کردن هویت قاتل به خرج می دهند. در نهایت یک کاریکاتوریست به نام رابرت گری اسمیت که در دفتر روزنامه مشغول به کار است وسوسه می شود برای نوشتن داستان زودیاک سرنخ های لازم را به دست آورد و بعد از سال ها که این پرونده به جایی نرسیده بود دوباره برای پیدا کردن اطلاعات لازم مسیر پرونده را دنبال کند.
بازخوردهای فیلم زودیاک
در ستایش زودیاک و کارگردانی فوق العاده فینچر؛ در مورد موسیقی متن، حقیقی بودن سناریو، پرداختن به جزئیات بسیار کوچک و موسیقی متن بسیار وهم انگیز و نکات بسیار زیاد دیگر، نقد های بسیار زیاد همراه و مثبتی با فیلم مطرح شده است. به اضافه ی صحنه پردازی های جذاب که سعی می شود در آنها تا حد ممکن فضای سالهای اواخر ۱۹۶۰ تا حدود بیست سال بعد را با ظرافت و دقت باورنکردنی به تصویر بکشد.
در مورد صحنه پردازی و خلق صحنه های فیلمبرداری گفته شده برای بیشتر بخش های فیلم به دلیل تغییرات زیاد محیطی با توجه به گذشتن سال های زیاد، این امکان وجود نداشته که سکانس ها در همان محل اصلی داستان فیلمبرداری شوند و اکثر سکانس ها در محل دیگری فیلمبرداری شده بوند که به لطف صحنه پردازی تمام محیط ها به بهترین شکل ممکن به تصویر در آمده اند. واضح ترین مثال در این مورد حمل درخت های بلوط همراه با ریشه ی آن ها با هلیکوپتر به محل فیلمبرداری و کاشتنشان در خاک برای تلقین هرچه بهتر فضا و واقعی تر شدن لوکیشن فیلمبرداری در صحنه هایی از فیلم است که خود فینچر از این بخش به عنوان “یک تصمیم گران قیمت” یاد کرده است.
در صحنه هایی دیگر آنها ناچار بودند تمام سکانس ها را در استودیو فیلمبرداری کنند و همه ی عناصر آن صحنه ها از جمله تاکسی ها و بخشی از خیابان که در تصویر دیده می شود را به کمک جلوه های ویژه کامپیوتری و تیم حرفه ای طراحی صحنه شبیه سازی کنند. قابل ذکر است که اجرای چنین تدارکات و صحنه سازی هایی برای آن زمان کار بسیار پیچیده و سختی بوده است.
مخالفت های بینندگان با روند فیلم
هرچند همه منتقدین با روند موفق و تاثیرگذار فیلم، سناریو و شیوه کارگردانی زودیاک موافق بودند اما یک سری نقدهایی که به عنوان نقایص از چشم برخی منتقدین منفی نگر مخفی نمی ماند مثل همیشه در مورد این فیلم هم به چشم می خورد. در این مورد می توان به پایان باز و مبهم داستان که برخی بینندگان را عصبانی می کرد اشاره داشت. یکی از بحث هایی که مطرح شد این بود که بعد از دو ساعت و چهل دقیقه تماشای فیلم و تحمل استرس زیاد چرا در نهایت نباید قاتل معرفی میشد و در نهایت بیننده همچنان گیج و مبهوت باقی می ماند؟ برخی از بینندگان هم معتقد بودند این کار دیوید فینچر با بقیه فیلم هایی که تا به حال کار کرده فرق دارد و شاید او سعی داشته کار متفاوتی انجام دهد که در این مورد چندان هم موفق نبوده. از نظر آنها اگر نام دیوید فینچر از روی زودیاک برداشته می شد فیلم این نقدهای مثبتی که تا به حال دریافت کرده را به دست نمی آورد. پس احتمالاً آوازه نام فینچر روی نقدها بی تاثیر نبوده است.
زودیاک قطعاً لیاقت نقدهای مثبتی که دریافت کرده را دارد
دیدن این فیلم با ریتم ملایم هیجان انگیز و دیالوگ محور که صحنه هایی پیوسته اضطراب آور را ارائه می دهد به پیشنهاد اکثر منتقدان توصیه می شود. در مجموع دیوید فینچر سعی داشته فضای ترسناک دهه ۷۰ در مورد یک قاتل روانی که دلیل چندان مشخصی برای قتل هایش ندارد را به تصویر بکشد و بیننده را برای مدت حدود دو ساعت و ۴۰ دقیقه با خود همراه کند. در این داستان شما می بینید که هیچکدام از شخصیت های سناریو اجازه ندارند داستان را بیش از حد به تنهایی پیش ببرند و هر کدام از آنها سهم محدود و کافی در جلو بردن فیلم دارند. در خلال فیلم، داستان از دیدگاه های مختلفی بررسی می شود و افراد مختلف نگاه خودشان را به فرآیند قتل ها و جزئیاتی که اتفاق افتاده دارند.
با دیدن این فیلم قطعا نمی توانید راحت روی صندلی خود بنشینید، در تمام طول مدت فیلم زودیاک دلهره ای که داستان به شما منتقل می کند را لمس خواهید کرد و احتمالاً بعد از پایان فیلم با خودتان بگوئید اصلاً متوجه نشدم چطور دو ساعت و چهل دقیقه زمان گذشت.
داستان یک قتل زنجیره ای مرموز
سناریو بر اساس داستان واقعی از یک پروندهی قتل زنجیرهای نوشته شده که در آن یک قاتل مرموز با نام مستعار زودیاک افراد را میکشد و سپس با اداره پلیس تماس میگیرد و قتلهای خودش را فاش میکند. این قاتل روانی در بخشی از فیلم نوشتههای کد شدهای را برای دفتر روزنامهای میفرستد و بعد از شکستن کدها و رمزگشایی مشخص میشود که در این نامهها فرد همچنان به قتلهای خوش اعتراف میکند و افرادی را در این نامهها تهدید میکند. اما تا پایان داستان هرگز انگیزه او از این قتلها مشخص نمیشود.
فیلم زودیاک با توجه به نقدهای مثبت فراوانی که تا به حال از آن خود کرده یکی از جذابترین فیلم ها در ژانر جنایی- معمایی است. این فیلم در سال ۲۰۰۷ و به کارگردانی دیوید فینچر از کارگردانان برجسته ژانرهای هیجان انگیز و معمایی و به تهیهکنندگی بردلی فیشر در استودیو فینیکس پیکچرز با هزینه ای در حدود ۷۰ میلیون دلار تولید و توسط پارامونت پیکچرز اکران شد که در واقع از کتاب زودیاک اثر رابرت گریاسمیت الهام گرفته شده بود.
چطور زودیاک به مرحله تولید رسید؟
بازیگران مسلطی مانند جیک جیلنهال، مارک روفالو و رابرت داونی جونیور در این فیلم نقش آقرینی کرده اند که به تنهایی در ایجاد جذابیت کافی برای بینندگان نقش مهمی داشته است.
طبق صحبت های تهیه کنندگان این فیلم، رابرت گری اسمیت در تمام مراحل نوشتن سناریو و ساخت فیلم در کنار آنها بوده و با رفتار دوستانه ی خود برای واقعی تر شدن و ملموس تر شدن هرچه بیشتر داستان با آنها همکاری داشته است. جیمزوندبیت نویسنده ی فیلنامه ی زودیاک در مصاحبه ی خود گفت: “یکی از دلایلی که ما توانستیم جزئیات زودیاک و شخصیت های داستان را تا این اندازه به واقعیت نزدیک کنیم همکاری صمیمانه و خالصانه ی رابرت گری اسمیت بود و از او تشکر کرد.”
دیوید فینچر خودش به نوعی با تاثیرات روحی و روانی قتل های زودیاک در دوره ی دبستان درگیر شده بود. چون در آن زمان در سال ۱۹۶۲ با خانواده ی خود در همان شهری زندگی می کرده که قتل های زودیاک درست در همانجا اتفاق افتاده بود و او ترس های خودش را در این داستان پیدا می کرد که موجب شده بود میل بیشتری برای به تصویر کشیدن این معمای ترسناک داشته باشد.
او در یک مصاحبه با نیویورک تایمز اشاره کرد که مهمترین دلیل قبول کارگردانی این فیلم برایش همان ترس ها و ابهامات دوران کودکی اش بوده که مدت های زیادی زندگی کودکانی مثل او را تحت تاثیر قرار میداده، آنها همیشه این ترس را داشتند که یک قاتل روانی به مدرسه شان بیاید و آنها را به قتل برساند.
با توجه به اینکه زودیاک یک پرونده ی قدیمی و تقریباً فراموش شده بود داستان های متفاوت و زیاد غیرواقعی و دور از حقیقت درباره ی آن وجود داشت. بنابراین عوامل اصلی فیلم بعد از به توافق رسیدن در مورد همکاری برای انجام تحقیقات جامع و کاملی در مورد داستان واقعی پرونده ی زودیاک اقدام کردند. در نهایت تصمیم بر آن شد تا برای نزدیک تر شدن به داستان اصلی از هر سوژه و برداشتی که ریشه حقیقی نداشت یا برای آن در اداره پلیس مدرکی وجود نداشت و یا فقط شایعه و صرفاً برداشت نویسنده ی داستان کتاب زودیاک بود به هیچ وجه استفاده نشود. جمع بندی دست اندرکاران این بود که برای نوشتن سناریو و ساخت فیلم تنها از اطلاعاتی استفاده شود که واقعی بوند و مدرک موثقی برای آنها وجود داشت.
بنابراین تیم تحقیقات برای کنکاش پرونه و جزئیات آن به مدت چندماه به شکل بی وقفه ای در تلاش برای فیلتر کردن بهترین گزینه ها برای نوشتن یک سناریوی بی نقص و واقعی بودند. آنها تمام مدارک و شواهد را بررسی کردند، با افراد زیادی مصاحبه داشتند و از هر شاهد و فردی که ارتباطی با این پرونده داشت یا اطلاعات موثقی در این مورد داشت گفتگو کردند. به زبان دیگر آنها تحقیقات پرونده جنایی قتل های زنجیره ای زودیاک را بار دیگر از سر گرفتند. در این میان همچنین دو نفر از نجات یافتگان این قتل ها به نام مایک ماژیو و برایان هارتنل کمک های شایانی به تکمیل اطلاعات موردنظر داشتند. آنها در تمام مراحل نوشتن سناریو و ساخت فیلم با عوامل زودیاک همکاری کردند.
قدرت نهفته و تاثیرگذار کارگردانی
دیوید فینچر در کارگردانی فیلم هایی با ژانر هیجانی و معمایی بسیار زبانزد است؛ فیلمهای دیگر او همچون بازی THE GAME و اتاق وحشت در این ژانرها هستند. او توانست با ساخت فیلم زودیاک یکبار دیگر نشان یک کارگردان پرقدرت، ریزبین و نکته سنج را به نام خود در پرونده کارهای سینمایی اش به ثبت برساند. او در انتخاب بازیگر و تایید نهایی بازی نقش آفرینان برای یک سکانس هرچند ساده حساسیت و سختگیری زیادی دارد و همین سخت گیری و پرداختن به جزئیاتی که از چشم همه مخفی هستند باعث می شود او از فیلم هایش نتیجه دلخواه، بازخورد های فوق العاده، نقد های مثبت فراوان و حس رضایتمندی کافی را دریافت کند که البته برخی از افرادی که با او همکاری داشته اند از این ویژگی او با نام کمالگرایی یاد می کنند که چندان هم به ضرر فینچر تمام نمی شود.
این کارگردان خبره تصمیم گرفت از ۴ بازیگر مختلف برای معرفی نقش زودیاک در فیلم استفاده کند تا داستان برای بیننده اسرارآمیزتر بنظر برسد و حقیقتاً هم با این ترفند به شکل بسیار ظریفی این ابهام را تا پایان فیلم برای بینندگان ایجاد می کند.
داستان زودیاک
قتل های زنجیره ای و مرموز زودیاک در اواخر دهه ۱۹۶۰ اتفاق می افتد و ترس، سان فرانسیسکو را فرا می گیرد زیرا یک قاتل سریالی به نام زودیاک با قتل های وحشتناک و ترس آور خودش حال و هوای ساکنین این شهر را تحت تاثیر قرار میدهد. بازرسان (مارک روفالو ، آنتونی ادواردز) و خبرنگاران (جیک جیلنهال، روبرت داونی جونیور) وسواس زیادی برای پیدا کردن هویت قاتل به خرج می دهند. در نهایت یک کاریکاتوریست به نام رابرت گری اسمیت که در دفتر روزنامه مشغول به کار است وسوسه می شود برای نوشتن داستان زودیاک سرنخ های لازم را به دست آورد و بعد از سال ها که این پرونده به جایی نرسیده بود دوباره برای پیدا کردن اطلاعات لازم مسیر پرونده را دنبال کند.
بازخوردهای فیلم زودیاک
در ستایش زودیاک و کارگردانی فوق العاده فینچر؛ در مورد موسیقی متن، حقیقی بودن سناریو، پرداختن به جزئیات بسیار کوچک و موسیقی متن بسیار وهم انگیز و نکات بسیار زیاد دیگر، نقد های بسیار زیاد همراه و مثبتی با فیلم مطرح شده است. به اضافه ی صحنه پردازی های جذاب که سعی می شود در آنها تا حد ممکن فضای سالهای اواخر ۱۹۶۰ تا حدود بیست سال بعد را با ظرافت و دقت باورنکردنی به تصویر بکشد.
در مورد صحنه پردازی و خلق صحنه های فیلمبرداری گفته شده برای بیشتر بخش های فیلم به دلیل تغییرات زیاد محیطی با توجه به گذشتن سال های زیاد، این امکان وجود نداشته که سکانس ها در همان محل اصلی داستان فیلمبرداری شوند و اکثر سکانس ها در محل دیگری فیلمبرداری شده بوند که به لطف صحنه پردازی تمام محیط ها به بهترین شکل ممکن به تصویر در آمده اند. واضح ترین مثال در این مورد حمل درخت های بلوط همراه با ریشه ی آن ها با هلیکوپتر به محل فیلمبرداری و کاشتنشان در خاک برای تلقین هرچه بهتر فضا و واقعی تر شدن لوکیشن فیلمبرداری در صحنه هایی از فیلم است که خود فینچر از این بخش به عنوان “یک تصمیم گران قیمت” یاد کرده است.
در صحنه هایی دیگر آنها ناچار بودند تمام سکانس ها را در استودیو فیلمبرداری کنند و همه ی عناصر آن صحنه ها از جمله تاکسی ها و بخشی از خیابان که در تصویر دیده می شود را به کمک جلوه های ویژه کامپیوتری و تیم حرفه ای طراحی صحنه شبیه سازی کنند. قابل ذکر است که اجرای چنین تدارکات و صحنه سازی هایی برای آن زمان کار بسیار پیچیده و سختی بوده است.
مخالفت های بینندگان با روند فیلم
هرچند همه منتقدین با روند موفق و تاثیرگذار فیلم، سناریو و شیوه کارگردانی زودیاک موافق بودند اما یک سری نقدهایی که به عنوان نقایص از چشم برخی منتقدین منفی نگر مخفی نمی ماند مثل همیشه در مورد این فیلم هم به چشم می خورد. در این مورد می توان به پایان باز و مبهم داستان که برخی بینندگان را عصبانی می کرد اشاره داشت. یکی از بحث هایی که مطرح شد این بود که بعد از دو ساعت و چهل دقیقه تماشای فیلم و تحمل استرس زیاد چرا در نهایت نباید قاتل معرفی میشد و در نهایت بیننده همچنان گیج و مبهوت باقی می ماند؟ برخی از بینندگان هم معتقد بودند این کار دیوید فینچر با بقیه فیلم هایی که تا به حال کار کرده فرق دارد و شاید او سعی داشته کار متفاوتی انجام دهد که در این مورد چندان هم موفق نبوده. از نظر آنها اگر نام دیوید فینچر از روی زودیاک برداشته می شد فیلم این نقدهای مثبتی که تا به حال دریافت کرده را به دست نمی آورد. پس احتمالاً آوازه نام فینچر روی نقدها بی تاثیر نبوده است.
زودیاک قطعاً لیاقت نقدهای مثبتی که دریافت کرده را دارد
دیدن این فیلم با ریتم ملایم هیجان انگیز و دیالوگ محور که صحنه هایی پیوسته اضطراب آور را ارائه می دهد به پیشنهاد اکثر منتقدان توصیه می شود. در مجموع دیوید فینچر سعی داشته فضای ترسناک دهه ۷۰ در مورد یک قاتل روانی که دلیل چندان مشخصی برای قتل هایش ندارد را به تصویر بکشد و بیننده را برای مدت حدود دو ساعت و ۴۰ دقیقه با خود همراه کند. در این داستان شما می بینید که هیچکدام از شخصیت های سناریو اجازه ندارند داستان را بیش از حد به تنهایی پیش ببرند و هر کدام از آنها سهم محدود و کافی در جلو بردن فیلم دارند. در خلال فیلم، داستان از دیدگاه های مختلفی بررسی می شود و افراد مختلف نگاه خودشان را به فرآیند قتل ها و جزئیاتی که اتفاق افتاده دارند.
با دیدن این فیلم قطعا نمی توانید راحت روی صندلی خود بنشینید، در تمام طول مدت فیلم زودیاک دلهره ای که داستان به شما منتقل می کند را لمس خواهید کرد و احتمالاً بعد از پایان فیلم با خودتان بگوئید اصلاً متوجه نشدم چطور دو ساعت و چهل دقیقه زمان گذشت.