اگر از علاقهمندان به تاریخ یا ادبیات باشید، قطعا میدانید قهرمانها و داستانهای بسیاری، اعم از حقیقی یا تخیلی، وجود دارند که افراد تنها با استفاده از نبوغ و خلاقیت راهکار مناسبی برای رهایی از بند مییابند. به عنوان یک تمرین ذهنی و نرمشی جهت آماده شدن برای چالشهای اسکیپ روم، در مقاله کنونی مواردی از این داستانها را تحت عنوان معماهای تاریخی گردآوری کردهایم.
معمای باستانی
تصور آن بسیار دشوار خواهد بود، اما مردم از هزاران سال پیش برای ارزیابی دانش دیگران، آزمایشها و معماهایی طراحی کردهاند. در حقیقت، مردم امپراتوری سومری که چهار هزار سال پیش در مکان ایران امروزی میزیستند، یکی از نخستین رمز و رازها و قدیمیترین معماهای جهان را بدین شکل بیان کردند: «خانهای وجود دارد که فردی کورکورانه وارد آن میشود اما در نهایت به عنوان شخصی با بصیرت و بینا از آن بیرون میاید؛ این خانه چیست؟
البته که مدرسه!
همچنین این موضوع نشان دهندهی مقام بالای آموزش و دانش نزد سومریها میباشد.
راز اسفینکس معروفترین معمای تاریخی
در یکی از مشهورترین درامهای باستانی به نام «پادشاه ادیپ» (Oedipus the King) که پنج قرن پیش از میلاد مسیح ایجاد شده بود، مشهورترین معمای باستانی مطرح شده است. اگرچه پاسخ آن به خودی خود غمانگیز میباشد، اما نقطهی اوج افسانه به شمار میرود که قهرمان داستان از راز ابولهول پرده برمیدارد.
زنی با سر و بدن شیر، در جایگاه نگهبان دروازههای شهر تبس از هر مسافر سوالی میپرسید، و تنها یک فرصت برای یافتن پاسخ صحیح وجود داشت. در صورتی که کسی موفق نمیشد، نگهبان تبس آنها را میبلعید. ادیپ وظیفه داشت این معما را بیان کند: «آن چیست که در سپیده دم با ۴ پا، ظهر هنگام ۲ پا و عصر با ۳ پا راه میرود؟»
در حقیقت، پاسخ این مسئله جلوی چشم مردم قرار داشت. چرخهی زندگی یا بهتر است بگوییم «چرخهی زندگی انسان» جواب این معما بود؛ چراکه ما میتوانیم در دوران نوزادی با چهار دست و پا، در بزرگسالی بر روی دو پا و در اغلب مواقع هنگام پیری به کمک عصا راه برویم. این موضوع از آن زمان تغییر چندانی نداشته است.
اسکندر مقدونی و گره گوردی
بیاید کمی نیز در رابطه با یک معمای افسانهای صحبت کنیم. شما میتوانید به سادگی یک بازی منطقی را مثال بزنید که سرانجام توسط اسکندر مقدونی حل شده است، اما این موضوع چندان روشن نیست، بلکه داستان دقیقتری وجود دارد. در رابطه با گره معروف گره گوردی چه میدانید؟ طبق افسانهها، این گره توسط پسر گوردیوس به نام میداس، پادشاه فریگیه ایجاد شد و نکتهی مهمی که در رابطه با آن وجود دارد این است که آنها انتها و ابتدای گره را پنهان کردند.
یک پیشگویی نیز چنین بیان کرد که هرکس قادر به باز کردن گره باشد، حاکم تمام آسیا خواهد بود. اینجاست که اسکندر مقدونی وارد عمل میشود، که به بیان برخی از منابع، به سادگی و با استفاده از شمشیر خود طناب را قطع میکند. سپس باتوجه به اینکه گره آزاد شده است، میتواند سر و ته آنرا بیابد و در نهایت گره را باز کند. در این داستان، حیلهگیری و زیرکی اسکندر مقدونی مورد توجه قرار میگیرد، که ویژگیهای شایستهای برای حاکمی بزرگ بهشمار میروند.
معمای سامسون در جشن عروسی
راز بعدی شاید ما را تا زمان سومریان در تاریخ به عقب نبرد، اما حداقل به ۶ الی ۸ قرن پیش از میلاد مسیح مرتبط میباشد. در یکی از داستانهای عهد عتیق، «سامسون» (Samson) رازی را نزد ۳۰ فلسطینی در یک عروسی بیان میکند. سپس رو به آنها میگوید اگر کسی به پاسخ درستی برسد، ۳۰ لباس گران قیمت از میزبانشان دریافت خواهند کرد. در غیر این صورت، باید لباسی با ارزش را به سامسون اهدا کنند. با این حال، این موضوع تنها برای اغوا کردن آنها بود چراکه تنها فردی که شخصا با وی آشنا بوده باشد قادر به حل این معما خواهد بود.
پرسشی که مطرح شد این بود: «غذایی که از یک شکارچی به دست میآید و طعمی شیرین دارد، چه چیزی است؟
راه حل: زنبورهای عسل یک کندو در دهان شیر ایجاد میکنند!! سامسون مدت کوتاهی پیش از این ماجرا توانسته بود یک شیر را با دستانی خالی نابود کند اما پس از آن متوجه شد که زنبورها در دهان این شیر، یک کندو ایجاد کرده بودند. رسیدن به پاسخ چنین سوال آزاردهندهای واقعا سخت میباشد.
معمای تاریخی پیش از آخرین وقفهی عروسی
این موضوع در کمدی «تاجر ونیزی» (The Merchant of Venice) از شکسپیر نیز همچون یک راز پنهان شد. اما مدتها پیش از این، نسخههای دیگری از این داستان در جهان روم به شهرت رسیده بود. این معما در داستان برای سه داماد مطرح میشود. آنها باید از میان ۳ جعبه به انتخاب بپردازند، که یکی از طلا، دیگری از نقره و آخرین از سرب ساخته شده و هرکدام شامل بیانیهای از جانب پدر شوهر آیندهشان میباشد. او برای جعبه طلایی بیان کرد: «هرکس مرا برای خود انتخاب کند، برنده خواهد شد». و برای نقره نیز چنین نوشت: «هرکس من را انتخاب کند، به همان میزان که برنده است، پیروز خواهد شد» و سر انجام برای جعبهی سربی نیز بیان کرد: «هرکس با قاطعیت به من رای دهد، همه چیز را برای من فدا کرده است» و به محض اینکه هر شخص اعلام کرد کدام مورد را انتخاب میکند، بدین شکل درستی تصمیم آنها را اعلام کرد:
شاهزادهای که گنجینهی طلایی را انتخاب کرد با توجه به توضیحات ثروتمند شد؛ البته که نه به دست پادشاه بلکه با این پیغام: «چه درخششهای حقیقی که از طلا و جواهرات کیلومترها فاصله دارند. شاید این مثال را مدتها پیش شنیده باشید اما افراد بسیاری از ظاهر من شگفتزده شده و در معرض خطر قرار گرفتهاند»
دومین نفر، شاهزاده «آراگون» (Aragon) که صندوق نقرهای را انتخاب کرده بود، با تصویری از یک احمق درحال پوزخند زدن به او، بیرون از گنجهاش روبرو شد. او ناامیدانه آه سختی کشید و بیان کرد: «هرکس من را برای خود بخواهد به همان میزان که برنده است پیروز خواهد بود. آیا من تنها لایق یک احمق هستم؟ آیا پاداش من این اندازه است؟ و آیا افتخار من چنین است؟» سپس او گامهایی برای خروج برداشت.
در نهایت نفر سوم «باسانیو» (Bassanio) بود که راز این معما را کشف کرد که ازدواج با قدرت حقیقی مطمئنا بزرگترین سرمایهگذاری و پر از ریسک میباشد. او جعبهی اصلی را انتخاب میکند و بدین ترتیب به دست پورتیا برنده اعلام میشود. او درون جعبه، عکس دختر را همراه با شعری پیدا میکند: «هیچ درخشش خیره کنندهای باعث کور شدن چشمهای تو نشده است. ذهن هوشیار شما عمیقا دیده است. مبارک باد، سرنوشت دست خود را به سوی شما دراز میکند، آرام باشید و برای لذت دیگری در آتش فرو نروید.»
اگر علاقه مند به معماهای قدیمی هستید ۴ معمای افسانه ای را حتما مطالعه کنید.