اتاق فرارهای غیر فعال

شما به اولین نمایش بصری دارک وب دعوت شده اید. این نمایش ورود و حضور شما را به رسمیت نمی‌شناسد. به همین دلیل شما به صورت مخفیانه وارد می‌شوید.

امان از چشم انتظاری …

این چندمین و آخرین باریه که براتون نامه می‌فرستم… من رفتم به آدرس کتیبه‌ای که گفته بودم… منتظرتونم…

زمانی که همهمه و حرف و حدیث عروسی دختر شیخ به روستای ننه اشوب رسید حسن با خودکشی به زندگیش پایان داد از ان پس نفرین و کینه‌ی ننه اشوب فراگیر همه عروسای ده شد اون طلسمی نوشت که دیگه دختری روی خوش به خودش نبینه و ارزوی پوشیدن رخت عروسی رو در دل همه دخترای روستا خاک کرد طلسم ننه اشوب و باطل کنید، دخترای این ده گناهی نکردن…

امروز پروفسور جیمز اعلام کرده صلاح بزرگی که سال‌هاست عمر خود را پی ساختن این صلاح مرموز بوده است رو به پایان است. در بیشتر ایالات نام این صلاح الفا ویروس نامیده می‌شود. همچنین وی ادعا کرده که هم ویروس هم پاد زهر را در اختیار دارد. حال نیاز به داوطلبانی برای نجاته بشریت است ….

آخر این همکاری یا ثروث ابدیه یا مرگ؛ شما حاضرید با کمک دکتر وارد موزه بشید؟

سلام من فرهادم به خونه‌ای رفتم که نباید می‌رفتم! آدرسش تا جایی که یادمه میگم بن بست مومنی، پلاک۳۸ به کمکتون نیازدارم….

بعد از نجات خورشید، تمامی اهالی روستا به طرز فجیعی به قتل رسیدند. آیا جرات پا گذاشتن توی این روستای جهنمی رو داری؟! …

سجده برای دیدن است. سجده کن و مرا ببین. زمزمه ایست که شما می‌شنوید و به یک مکان جذب می‌شوید

بعد از دو سال، فکر می‌کنم یک شام ساده در خونه‌ام با حضور شما دلنشین باشه. -دکتر صابر رادمنش

بعد از اتفاقی که برای دختر سرباز جانسون افتاد، اون سریع از کارگاه فلیپ درخواست کمک کرد و امروز کاراگاه کسی رو بهتر از شما برای این پرونده خطرناک نمی‌تونه پیدا کنه. سریع خودتونو برسونید. جانسون به کمک احتیاج داره.

خانواده من مریض شدن ولی اونا فرصت درمان به ما ندادن، حالا خانه به جز بیماری درگیر ماوراءالطبیعه هم شده …

در داستان اتاق فرار اتفاق آمده است: دعوت نامه ای برای جلوگیری از اتفاق اشطباح ...

جنیفر کنت یک زن بیوه با دختر ۱۰ ساله اش آلیس زندگی می کند.او شوهر خود پیتر را در هنگامی که آلیس را باردار بود در مسیر بیمارستان از دست می دهد،مقصر تمام این اتفاقات تلخ را دختر خود می داند

غلامرضا خوشرو (ملقب به خفاش شب) رو چند سال پیش به جرم جاسوسی روسیه گرفتنش و چون مدرک نداشتن آزادش کردن ...اخبار میگفت اون همیشه توی قتل هاش همدست داشته و مسافر ها رو میبرده خونه و می سوزوندشون ...

شما وارد خانه پیرزنی خواهید شد که یک سو تفاهم بزرگ باعث دیوانگی او شده و چندین‌ساله انتقام‌های سختی از دیگران می‌گیرد. ماموریت شما جمع کردن اسناد و مدارکی است، که پیرزن را از این توهم عذاب‌آور نجات می‌دهد. و این شاید تنها راه مداوا کردن او باشد.

در قبرستان روستایی، صدای عجیبی شب‌ها به گوش می‌رسد. مردمان روستا تصمیم گرفتن شبانه راز قبرستان رو کشف کنند و وارد قبرستان شدن که ناگهان…

در داستان اتاق فرار دلاک آمده است: + از صدای خنده هاش میترسم, حتی نگاهش ترسناکه - عادی رفتار کن که اجازه بده بریم تو حموم +برقا چرا رفت؟ نادر کو؟

داریوش راستگو تاجر اصفهانی مقیم طهران به طرز مشکوکی فوت کرده. شهربانی علیرغم اذعان و مشکوک بودن اظهارات اطرافیان متوفی، نتوانست به نتیجه برسه و پرونده را مختومه اعلام کرد. شما قرار است با مراجعه به دفتر فروغ خواهر داریوش پرده از این راز بردارید.

هرکسی داستان زندگی خودشو داره اما این بار داستان زندگی یکی دیگه رو که تیکه‌هایی از اون گمشده کامل می‌کنی. میتونی کمک کنی گمشده‌های لیلا پیدا بشه؟

پیرمردی در غسالخانه مشغول کار بود که یهو متوجه….

در بعضی مناطق و مکان‌ها شایعه‌های زیادی در مورد وجود جن و ارواح وجود دارد، یکی از این مناطق جنگل عروس است که به خاطر شایعه وجود روحی با لباس عروس به این نام یا عروس جنگل شناخته می‌شود! مردم محلی می‌گویند تاکنون کسی به اعماق این جنگل نرفته که زنده بازگردد حال شما با تعدادی از دوستان کنجکاو خود تصمیم گرفتید وارد این جنگل شوید ...

کشیش هنوز داخل کلبه س و ما نمی‌دونم اونجا چخبره…

سلام رفقا منم پدرو به مشکل بزرگی برخوردیم به کمکتون داخل شهر ددوود نیاز داریم یه تیم منتخب تشکیل بدین و به سرعت خودتونو به اینجا برسونید فقط ۵ روز وقت داریم. قبل اومدنتون باید بدونید انجا روزاش خطرناکه و شباش ترسناکه. منتظرتونیم…

از وقتی یادمه برا مردم دعا می‌نویسه. مادرِ خدابیامرزم می‌گفت همین دیو و پریاش براش یه گنج پیدا کردن، یه دفینه پر از طلا و جواهر. میدونم کجا خاک شده، رفتم اما بیهوش شدم و ...

ترسناک و عجیبه. صداهای وحشتناکی به گوش می‌رسه. کاش از اول نمیومدیم. اصلا این گنج لعنتی ارزشش و داره؟ راستی چرا نگهبان کمکمون می‌کنه؟ این سوال‌ها داره دیونم میکنه.

کودکی در قبرستانی تاریک متولد و توسط جن‌ها تسخیر می‌شود. مادر آن پس از دیدن این صحنه او را در قبرستان رها می‌کند. حال شما باید وارد قبرستان شوید و طلسم این قبرستان را باطل کنید و کودک را نجات دهید.

السا توسط مادر ناتنی خود در خانه‌ای به چاه افکنده می‌شود و سپس به شکل یک روح انتقام‌جو در خانه می‌ماند و هر کس این خانه رو خریداری میکند به نفرین دچار می‌شود و….

در پی ازار و قتل وحشیانه خواننده‌ای معروف توسط همسرش پرونده‌ای در حال مخدومه شدن می‌باشد، شما آخرین تیم کاراگاهی برای حضور در این خانه هستید تا پرده از راز این تراژدی بردارید…

شرکت آمبرلا شما را به عنوان نیروهای پاکسازی و تحقیق برای انتقال یک ویروس به آزمایشگاهی قدیمی در کشور آلمان میفرستد، این آزمایشگاه تقریبا به مدت هشتاد سال متروکه بوده واکنون توسط نماینده شرکت آمبرلا خریداری شده و در انتظار شما میباشد.

شما به عنوان یک تیم تحقیقاتی وارد مرموز‌ترین ساختمان شهر می‌شوید تا پرده از راز قتل این خانواده بردارید…

در داستان اتاق فرار شیاطین تاریکی آمده است: اینجا تهرانه و شما به طور اتفاقی وارد مخفیگاه داعش میشین. حالا شما تصمیم میگیرین که اسناد و مدارک مربوط به عملیات های داعش را پیدا و به مامورین امنیتی تحویل بدین. اما کار به این راحتی که فکر میکنین نیست.

دانشجویان ترم آخر پرفسور معتمدی هستید، حدودا یک سال می‌گذره که از انجام پروژه شبیه‌سازی پرفسور اطلاع دارید، بعد از مدت‌ها برای دیدار پرفسور به آزمایشگاه شخصی ایشان می‌روید…

اتحادی میان مردگان و شیاطین در گورستانی قدیمی شکل گرفت به نام حلقه شیطان. بعد از این اتحاد صدا‌های عجیبی از گورستان قدیمی و متروکه به گوش می‌رسید، که باعث وحشت ساکنین روستا می‌شد. مردمان روستا تصمیم گرفتن وارد قبرستان شوند، و راز این قبرستان را کشف کنند.

جاناتان اولین بار روز تولد دخترش کنترل خود را از دست داده و او را به قتل می‌رساند. میکائیل برادر بزرگترش بعداز فرار در کافه‌ای مشغول شده. او از بین مهمانانی که برای رزرو تولد سراغش می‌آیند برای جاناتان طعمه فراهم می‌کند. اتاق تولد در مجاورت مخفیگاه جاناتان قرار دارد. مهمانان بی‌خبر از اتفاقات پیش رو وارد اتاق تولد می‌شوند و بی‌اختیار به سمت مخفیگاه جاناتان کشیده می‌شوند.

شما در ساختمانی هستید، که تمام کارکنانش به زامبی تبدیل شده است. تنها پادزهر این مشکل نیز در دست دکتری به نام رزیدنت است. که داخل ساختمان درون اتاقش مخفی شده است. دکتر رزیدنت شمارا دعوت کرده تا به طور مخفیانه به ساختمان بروید و کمکش کنید و پادزهر را به دست دکتر برسانید.

همش تقصیر اون لعنتی بود، اون می‌دونست اگه ما بریم داخل راه برگشتی وجود نداره. حتی نمیتونم درست نفس بکشم احساس می‌کنم زمان زیادی نداریم هر ثانیه تو این خراب شده اندازه یه سال واسم می‌گذره، باید هر طوری شده از اینجا بریم بیرون. تنها بویی که از این غار لعنتی حس میکنم، بوی ترسه، بوی مرگ. اینجا خود جهنمه!

در داستان اتاق فرار آزار آمده: لبه تیز تیغ میتونست زندگیمو عوض کنه… میتونست تموم کنه همه چیو… تا نزدیکی شاه رگم حسش کردم ولی به خاطر‌ تو تسلیم نشدم… لعنت به آزار

۲ ماه پیش آدامز با من تماس گرفت. حالت روحی و روانی مناسبی نداشت. همسرش لیزا فوت کرده بود. دخترش السا هم مفقود شده بود. شما به عنوان منتخبین پدران و راهبه‌های روحانی واتیکان اینجا دعوت شدین که به کمک امانوئل و السا برید. آیا شما میتونید که کمکشون کنید؟!

پس از گذشت ۲۰ سال از آن شب پراسترس و ترسناک لیندا در تسخیر نیروهای شیطانی به خانه برگشت و خودش‌رو برای اینکه به شما آسیبی نرسد به دست شیطان داد. حالا در سال ۲۰۰۱ نامه‌ای به دست شما رسیده، این نامه هیچ نام مشخصی نداره جز یک آدرس که شما اون‌رو خوب بلدید … داخل نامه فقط یک جمله نوشته شده: «به خانه لیندا برگردید یک نفر به کمک شما احتیاج داره و منتظر شماست»

ساحل که تنها وارث پدر بزرگشه بعد از این که متوجه ناپدید شدن پدر بزرگش می‌شه برای پیدا کردنش به خونه‌ی قدیمیه اون می‌ره، اما قبل از وارد شدن تو خونه متوجه پیامی که از پدر بزرگش ضبط شده نمی‌شه و الان چند روزی می‌شه که از ساحل هم خبری نیست … شما به دنبال ساحل می‌رید و وارد خونه می‌شید اما حتما اون پیام رو گوش بدید …

شما از روی کنجکاوی وارد یه خونه قدیمی می‌شین ولی داخل گرفتار می‌شین و اتفاقای غیر عادی می‌افته که باید بتونین از اون‌جا فرار کنین.

سنگ روح افسانه‌ای که شایعه شده بود در دستان ارتش نازی هست، واقعیت دارد. سنگ روح به افسر ارشد نیروهای نازی، سرهنگ هانک، اعلام وفاداری کرده است. با وجود قدرت‌های افسانه‌ای اون سنگ جبهه‌ی ما هیچ شانسی برای پیروزی ندارد. به من این ماموریت داده شده است که با کمک شما این سنگ را نابود کنیم.

پیدا کردن عدد طلایی !! برای قبولی در آزمون استاد دالی، شما و گروهتان تنها ۶۵ دقیقه زمان دارید

تمامی بچه‌ها قبل خودکشی میگفتن ما آن‌ها رو میبینیم ولی کسی حرفشان را باور نمی‌کرد …

تورو خدا کمکم کنید، زنده بمونه! حال یکتا اصلا خوب نیست، من تو ترافیک گیر کردم دارم میام سمت خونه. خواهشا شما خودتونو زودتر از من برسونید. کلیدو قبلا به مظفری داده بودم که به خونه سر بزنه، پیداش کردید بگید دوست منید کلیدو بهتون میده. فقط عجله کنید اگه دیر برسید هیچ کدومتونو زنده نمیزارم.

شما از دست دختر جن زده هتل به امید رهایی فرار کردین و به جنگل که رسیدین همدیگه رو گم کردین، حالا یه جای امن همدیگه رو پیدا کنید.

بعداز فوت ناگهانی و مشکوک همسر کدخدا، رفتار کدخدا با مردم عجیب شده بود. اهالی روستا فکر می‌کردن بخاطر فوت همسرشه که اینطور رفتار می‌کنه. تا اینکه یک روز از داخل خونه کدخدا صدای نوزاد شنیده شد. اهالی روستا متعجب به سمت خونه کدخدا رفتن تا ببینن

شما در مسیر مسافرت در کنار جاده هتلی می بینید و برای اقامت یک شب وارد این هتل می شوید . . .